بعد كه با اضطراب ميايستيد و برميگرديد تا سوءتفاهم را برطرف كنيد ناگهان لحن عوض ميشود: «بياييد از اين نمونه عطر ما امتحان كنيد» يا «ما براي خيريه الف كمك جمع ميكنيم» و يا «ميشه چند دقيقه از وقتتون رو براي يه نظرسنجي بگيرم؟» و ضربه آن خطاب اول چنان شديد است كه توان تصميمگيري مستقل را از شما سلب كند و بايستيد و كاري را كه او ميخواهد انجام دهيد. در واقع، يك بازي رواني غيرانساني راه مياندازند تا شما را مطيع خودشان كنند.
از عطرفروش كه بگذريم، بايد كمي تامل كرد كه اين خيريهها و مؤسسات نظرسنجي چطور رضايت ميدهند كه مامورانشان با مردم بينياز آزاد چنين رفتاري كنند و چطور ميتوان اميدوار بود كه اينها با مردم نيازمند يا با مسئولاني كه چشم به نتيجه نظرسنجيهايشان دارند انساني رفتار كنند؟
ظاهر امر درست است. ارتباط فقط زباني است و ظاهرا هيچ اجباري در كار نيست، اما در عمل كهنهترين شيوههاي فلجكردن ذهن را كه فاشيستها در زمان جنگ دوم جهاني بهكار ميبردند با اين رفتار بهكار ميبرند. و در برابر، ما چه ميتوانيم بكنيم؟
يك اصل واضح و ساده ميگويد اگر كسي مورد سوءرفتار قرار گرفت و نارضايتياش را اعلام نكرد، نميتواند اميد داشته باشد كه اين سوءرفتار قطع شود. تنها راه برچيدن بساط اين جنگ رواني مقابله جدي با اين روش است. هر بار كسي تلاش كرد به اين شيوه با روانمان بازي كند و ما را مطيع خودش سازد خيلي جدي و محكم به او بگوييم نه. بگوييم به هيچوجه وقتمان را در اختيارشان قرار نخواهيم داد.
آيا اجباري به اين برخورد جدي هست؟ در واقع نه. ميتوانيم با ملايمت وقتمان را به آنها اختصاص بدهيم. اما اگر اول فقط عطرفروشهاي زيرپلهاي اين شيوه را استفاده ميكردند و حالا بهنظرسنجيها و خيريهها رسيده است ميتوان انتظار داشت بهزودي سبزيفروشها و قصابها و روزنامهفروشها و بسياري كسان ديگر هم از اين شيوه استفاده كنند.