حتما خبر برخورد غـیـرانـسـانـی پزشک و پرستار بیمارستان اشرفی اصفهانی خمینی‌شهر با کودک ۵ ساله را شنیده‌اید.

 اين خبر واقعا تكان‌دهنده و متاثر‌كننده است.

داستان كوتاه و واقعي زير را بخوانيد:
«دكتر مرتضي شيخ» پولي به‌عنوان حق ويزيت از مردم نمي‌گرفت و هركس هر چه مي‌خواست، در صندوقي كه كنار ميزش بود مي‌انداخت و چون حق ويزيت دكتر 5 ريال تعيين شده بود (خيلي كمتر از حق ويزيت ساير پزشكان آن زمان) اكثر مواقع بسياري از بيماراني كه به مطب او مراجعه مي‌كردند، به جاي 5 ريالي، سرِ فلزي نوشابه داخل صندوق مي‌انداختند تا صدايي شبيه به انداختن سكه شنيده شود...! دختر دكتر نقل مي‌كند:
«روزي متوجه شدم پدرم مشغول شستن و ضدعفوني كردن انبوه سرنوشابه‌هاي فلزي است! با تعجب گفتم: پدر! بازي‌تان گرفته است؟ چرا سرنوشابه‌ها را مي‌شوييد؟! پدر جوابي داد كه اشكم را درآورد...ايشان گفت: دخترم، مردمي كه مراجعه مي‌كنند بايد از سرنوشابه‌هاي تميز استفاده كنند تا آلودگي را از جاهاي ديگر به مطب نياورند. اين سرنوشابه‌هاي تميز را آخر شب در اطراف مطبم مي‌ريزم تا مردمي كه مراجعه مي‌كنند از اينها كه تميز است استفاده كنند.
آخر بعضي‌ها خجالت مي‌كشند كه چيزي داخل صندوق مطب نيندازند.»
آمدم بنويسم روحش شاد! يك لحظه فكر كردم اگر روح آدمي با قلبي به اين بزرگي شاد نباشد، روح چه كسي مي‌خواهد شاد باشد؟! بهتر دانستم بنويسم راهش، انديشه‌اش و كردارش پر رهرو...
پرويز پرستويي - بازيگر