اما در رابطه با خانواده همسر ارتباط بايد بر محور «كرامت» باشد.؛يعني اتفاقا تأكيد داريم كه با خانواده همسر خيلي صميمي نشويم چراكه اگر دو طرف خيلي با هم صميمي شوند، كمكم رويشان تو روي هم باز ميشود و طرفين قبل از آنكه ظرفيتهاي همديگر را بشناسند و يكديگر را بسنجند، بيش از اندازه با هم راحت ميشوند و ممكن است حرفي بزنند يا برخوردي پيش آيد كه يك طرف بدش ميآيد و يا مثلا برخلاف فرهنگ طرفمقابل باشد. لذا تأكيد ما بر اين است كه رابطه ما با خانواده همسر بر محور احترام باشد. بهشدت به خانواده همسر احترام گذاشته شود و در عين حال خيلي هم قاطي نشوند.
پس مبناي اول در ارتباط با خانواده همسر اين است كه بيش از اندازه صميمي نشويم اما شخصيت يكديگر را مدام بالا ببريم و مرتب همديگر را تكريم كنيم. اين احترام با احترام به غريبهها تفاوت دارد و اين احترام بهخوديهاست كه بايد توأم با محبت باشد. اما اين محبت هم حد و مرزي دارد. يكبار دخترخانمي ميگفت مگر نگفتهاند كه مادرشوهر انسان مانند مادر خود آدم است و مطابق با اين اصل من هم از سر صميميت به مادرشوهرم گفتم كه غذاي شما اين عيب را دارد. ايشان خيلي بدشان آمده درحاليكه مادر من اگر چنين حرفي به او ميزدم اصلا بدش نميآمد.
جايگاه و منزلت مادرشوهر مانند مادر است ولي آنگونه كه ما با مادرمان راحت هستيم، نبايد با خانواده همسرمان راحت باشيم. اين از اشتباهاتي است كه در ميان زوجهاي جوان رايج است. البته بهصورت ويژه توصيهاي براي دخترخانمها داريم كه اگر بتوانند با احترام گذاشتن و شخصيت بخشيدن به مادرشوهر دل او را بهدست بياورند، زندگي براي آنها بسيار راحت ميشود زيرا مادر پسر اگر عيبي در رفتار فرزندش ببيند و علاقه هم به عروسش داشته باشد، خود مادر به آقاپسر تذكر ميدهد. اما اگر محبت كافي ميان عروس و مادرشوهر پديد نيامده باشد، مادر پسر در چنين مواقعي بهخودش ميگويد من چرا بايد از اين دختر دفاع كنم؟ پس خانمها ميتوانند با بهدست آوردن دل مادرشوهر، يك حامي قوي پيدا كنند.توصيه نهايي آنكه اگر كسي بخواهد قلب كس ديگري را تصاحب كند بايد چيزهايي كه متعلق به اين قلب است را به رسميت بشناسد. مادر و پدر جزئي از قلب همسر هستند و براي تصاحب قلب او بايد متعلقات آن قلب را هم پذيرفت.