سید‌سروش طباطبایی‌پور: همه‌چیز از همان مسابقه‌ی بادبادک‌بازی شروع شد. مسئول برگزاری، کلاس ما بود و من، همه‌کاره. قرار شد وسط حیاط‌ مدرسه، بادبادک‌هایمان را هوا کنیم و کلاس برنده، یک اردوی دو روزه نصیبش شود.

تازه، آن روز درس و مشق هم هوا مي‌رفت و روز خوش‌خوشانمان مي‌شد. اما نشد كه نشد. يعني شد، ولي كوفتمان شد! توفان بي‌موقع، همه‌ي نقشه‌هايمان را نقش بر آب كرد و مسابقه، بي‌مسابقه!

حساب همه‌چيز را كرده بودم. حتي جاي ايستادن هر نفر در حياط مدرسه هم مشخص بود؛ كلاس هفتمي‌ها جلوي دفتر، هشتمي‌ها كنار آب‌خوري و... با همه‌ي عالم و آدم هم هماهنگ كرده‌بودم.

همه، غير از جناب آقاي هوا! البته پدرم گفته بود كه روز قبل در قزوين، چنان بادي آمده كه نزديك بوده خودش را هم از زمين بلند كند، اما باورم نمي‌شد كه اين باد بي‌مزه، يك‌روزه، سر و كله‌اش در تهران هم پيدا بشود.

البته از يك نظر ديگر، اين اتفاق براي من بد هم نشد. آخر از آن روز به بعد كمي سر‌به‌هواتر شدم و ارادت ويژه‌اي به آقاي هوا پيدا كردم. فهميدم هوا را هم بايد داخل آدم حساب كنيم و توجه كنيم كه كارش حساب و‌كتاب دارد و قابل پيش‌بيني‌است.

يك‌هفته‌ بعد، مسابقه‌ي بادبادك‌ها برگزار شد، اما اين‌بار، به كمك آقاي معصومي، معلم جغرافي‌مان، با آب و هوا هم هماهنگ كرديم! آخر او كارشناس هواشناسي است و با كمك او و سايت‌ سازمان هواشناسي، آب و هواي هفته‌ي بعد را پيش‌بيني كرديم.

تا يادم نرفته بگويم كه مسابقه‌ي بادبادك‌هاي مدرسه، هيچ برنده‌اي نداشت! آخر ما از ترسمان، روز بسيار آرامي را براي مسابقه انتخاب كرده بوديم؛ آن‌قدر آرام كه حتي يك بادبادك‌ هم به هوا نرفت!

 

 

  • پرواز در طبيعت بِكر!

معلوم است كه مسابقه‌ي بي‌برنده، جايزه هم ندارد!  و اين يعني اردوي تشويقي هم هوا رفت!

اما آقاي معصومي كه حسابي دلش به‌حال ما سوخته بود، كلاس ما را به يك اردوي علمي برد؛ بازديد از سازمان هواشناسي كشور.

بازديد از اين سازمان هيجان‌انگيز، حسابي ديد مرا نسبت به رشته‌هاي تحصيلي عوض كرد. آن روز فهميدم كه تحصيل و كار، تنها در رشته‌هاي مهندسي و پزشكي و حقوق خلاصه نمي‌شود. بعضي از رشته‌ها آن‌قدر هيجان‌انگيزند كه نگو.

در سازمان هواشناسي، اين كارها انجام مي‌شد:

1. ديده‌باني و  اندازه‌گيري دما، فشار، ميزان باد و رطوبت در ايستگاه‌هاي هواشناسي.

2. دريافت اطلاعات و تصاوير جو زمين از ماهواره‌‌ها، رادارها و ايستگاه‌هاي هواشناسي سراسر جهان.

3. ثبت، كشيدن نمودار و بررسي دقيق اطلاعات خام هواشناسي.

4. استفاده از  نرم‌افزارهاي تحليلي  و شبيه‌ساز اين رشته.

5.  تحليل اطلاعات و پيش‌بيني وضعيت آب و هواي كشور.

در يك كلام، يك هواشناس درباره‌ي جو زمين و شرايط آب و هوايي مطالعه مي‌كند ويا به عبارت ديگر، در دنياي طبيعت بكر، غرق مي‌شود و انسان‌ها را از ميزان نعمت باد و بارانشان، باخبرمي‌كند. 

 

  • مشتريان ويژه

قبل از بازديد از سازمان هواشناسي، فكر مي‌كردم تنها مشتريان اين سازمان، شبكه‌هاي خبري صدا و سيما هستند؛ آن هم فقط براي اطلاع‌رساني به مردم، كه چه زماني بايد با چتر از خانه خارج شوند و چه روزي با كت و كلاه!

اما از برو و بيا و فكس و اي‌ميل‌ها، فهميدم كلي سازمان و وزارتخانه، خريدار اطلاعات اين سازمان هستند. هواشناسان معتقدند اطلاعاتشان، براي برنامه‌ريزي، پيشرفت و افزايش بازدهي خيلي از صنايع مؤثر است؛ صنايعي مثل كشاورزي، دامپروري، شهرسازي، سدسازي، محيط‌زيست، صنايع هوايي و دريايي و...

اما آن‌ها، وظيفه‌ي اصلي خود را حفاظت از جان و مال مردم در مقابل خطرهاي مرتبط با آب و هوا و شرايط اقليمي مي‌دانند و به اين وظيفه هم افتخار مي‌كنند. 

 

 

  • سلام بر ديده‌بان شب‌بيدار

يكي از كارشناسان سازمان، با لبخند، بچه‌ها را دور خودش جمع كرد. او به درس‌هايي مثل «زمين در فضا»، « نجوم»، «مباني آب و هواشناسي»، «فيزيك و اقليم‌شناسي فيزيكي»، «رياضي و آمار»، «فلسفه‌ي جغرافيا» و... اشاره ‌كرد كه در دوره‌ي دانشجويي خوانده بود.

براي من كه به درس رياضي علاقه‌ي زيادي دارم اين بخش از حرف‌هايش هم جالب بود: «خيلي از بچه‌ها فكر مي‌كنند در اين رشته، از رياضي و فيزيك خبري نيست و دانشجوي آب و هواشناسي در دانشگاه، فقط به بررسي گل و بلبل و باد و باران مي‌پردازد.دليلشان هم اين است كه مي‌گويند اين رشته، يكي از زيرشاخه‌هاي رشته‌ي علوم انساني است.اما كاملاً در اشتباهند. چون تحليل  و بررسي داده‌هاي خام هواشناسي، احتياج فراواني به تسلط در علومي مثل رياضي و آمار دارد...»

شيفت كاري كارشناسان هواشناسي هم برايم جالب بود. در بعضي از بخش‌ها،كار  به‌طور شبانه‌روزي انجام مي‌شود؛ مثل بخش ديده‌باني در ايستگاه‌ها.

 

 

  • ابري با احتمال بارش سيب‌زميني!

وسط بازديد، يكهو يكي از اتاق‌ها شلوغ شد. انگار از طريق راديو‌سُند (دستگاه گيرنده‌ي اطلاعات ماهواره‌اي) اطلاعات جديدي مخابره شده بود.

آقاي مرادي كه از دوستان معلم جغرافي‌مان هم  بود، ما را در جريان ماجرا قرار داد:

- وقتي خورشيد سطح زمين را گرم مي‌كند، هواي گرم به سمت بالا مي‌رود و هواي سرد، جاي آن را مي‌گيرد. همين پديده‌ي ساده، دليل به‌وجود آمدن باد است. حالا هرچه‌قدر اختلاف دماي هواي گرم و سرد بيش‌تر باشد، اين انتقال سريع‌تر انجام مي‌شود و باد شديدتري ايجاد مي‌شود.

يكي از بچه‌ها پرسيد: «ببخشيد! همكاران شما الآن كمي نگران شده‌اند. دليلش چيست؟»

- حق با شماست. اطلاعات جديد ماهواره‌اي از توده‌هاي هوايي بالاي شهر تهران كمي نگران كننده است. البته اين داده‌ها خام است و بچه‌ها مشغول محاسبه هستند. اما ممكن است توفان شديدي در راه باشد.

كلي عدد و رقم بود كه دست‌به‌دست مي‌شد كه ما اصلاً از آن‌ها سر در نمي‌آورديم.

خبر نهايي ما را هم نگران كرد:

- دماي هواي خشك (بدون درنظر گرفتن رطوبت هوا) در فاصله‌ي 500 هكتوپاسكالي از سطح زمين (5000 متر) منفي 35 درجه‌ي سانتي‌گراد است و در فاصله‌ي850 هكتو‌پاسكالي (8500‌ متر) 10 درجه‌ي سانتي‌گراد بالاي صفر!

البته پس از كلي محاسبه و مقايسه با نقشه‌هاي هوايي سال‌هاي گذشته، كارشناسان وقوع توفاني با سرعت 80 كيلومتر بر ساعت را در سطح شهر تهران پيش‌بيني كرد‌ند و...

بعد در اولين بخش خبري برنامه‌هاي راديو، همين هشدار را از راديو شنيديم.

 

  • آب‌وهواي شاعرانه!

يكي از كارشناسان، با استفاده از نرم‌افزار، مشغول تحليل نقشه‌هاي دريافتي از ماهواره بود. روي ميزش تابلويي بود به خط نستعليق و شعري از سهراب سپهري:

من به آغاز زمین نزدیکم / نبض گل‌ها را می‌گیرم / آشنا هستم با / سرنوشت ترِ آب / عادت سبز درخت...

بعد از تمام‌شدن كارش‌گفت: «ارتباط با ذات دست‌نخورده‌ي طبيعت! اين اولين حسي بود كه مرا به‌سمت اين رشته كشاند. جاذبه‌ي بعدي‌اش، پيش‌بيني بود؛ خبر از آينده! حالا فكرش را بكن كه اين پيش‌بيني، درباره‌ي باران باشد... درباره‌ي آفتاب... طبيعت! اين شاعرانه‌ترين نوع پيش‌بيني است...»

بازديد آن روز از سازمان هواشناسي، حسابي مرا به فكر فرو برد. من عاشق ديدن آسمان و ستاره‌ها هستم، رياضي و فيزيك را دوست دارم، سخت‌كوش و دقيق هستم، سهراب هم مي‌خوانم... پس شايد گم‌شده‌ي من، همين رشته‌ي تحصيلي باشد، شايد!

***

  • سپاس!

از خانم ياسمن رضائيان، كارشناس رشته‌ي آب و هوا‌شناسي تشكر مي‌كنيم كه ما را در تهيه‌ي اين مطلب، صميمانه ياري كردند.