بعضیها شغل مهم و حساسي دارند، اماحواس جمع و حساسی نه! امروزآمدم ادای آدمهای اهمیتدهنده به سلامت دهان و دندان را دربیاورم و رفتم مطب دوست دندانپزشکی که همین نزدیکها چیزهایی مینویسد.
با خودم گفتم «درست است که ستوننويس خوبي نيست، ولی دلیل نمیشود دندانپزشك بدی باشد!»
بعد از معاینهی دقیق دندانها، تشخیص داده شد که چند دندان نیاز به پرشدن دارند و دندانهای بیشتری نیاز به جرمگیری. از یکطرفِ دهانم شلنگی آویزان و از طرف دیگر متهای داخل شد.
به این ترتیب پروژهی ترمیم دندانها آغاز شد. انصافاً هم دندانپزشک بدی بهنظر نمیرسید؛ البته نه تا قبل از آنکه موضوعی برای ستون هفتهی آینده به ذهنش برسد!
- تا حالا به این فکر کردی که ترافیک میتونه برای دندونها مضر باشه؟
میخواستم بگویم «نه» که البته تبدیل شد به «عَه»، چون شلنگ نازکی که آب دهانم را میمکید، هنوز توی حلقم بود! همانطور که متهاش را روی دندانهای عقبم میچرخاند گفت: «عجیبه که تا بهحال کسی بهش فکر نکرده. ترافیک میتونه هوا رو آلودهتر کنه و هوای آلوده و پر از دوده هم میتونه دندونا رو کثیف کنه! جالبه نه؟»
گفتم «آعِه» که همان «آره»ی بدون شلنگ توی دهن بود!
- یکی باید به مردم و مسئولان هشدار بده، وگرنه ممکنه تبدیل به بحران ملی بشه!
دوست دندانپزشک بالأخره بعد از نیمساعت کلنجاررفتن با موضوع ارتباط ترافیک با عفونت دهان و دندان و در حاشیهاش وررفتن با دندانهای بیمار(که من باشم) گفت: «خب، تموم شد.»
و سریع رفت دفتر و خودکارش را برداشت که کشفهای بینظیرش را در آن ثبت کند! جلوی آینه ایستادم، دهانم را باز کردم و به نتیجهی تلاشهای دندانپزشک حواسپرت خیره شدم: زبان عصبکشی شده، لثهی جرمگیری شده و دو دندان با روکش گلگلی!