تعارفي در كار نيست، اغراقي هم. بيآب پاكيزه و بيهواي پاكيزه زنده نخواهيم ماند و خوب كه نگاه كنيم، چندين برابر بيش از هر عاملي همين ما آدمها باعث نامساعد شدن محيطزيستمان شدهايم. نتيجه چندان هم غيرقابل پيشبيني نيست؛ ادامه دادن شيوه زندگي كنوني ما كاري است شبيه كار كسي كه گره طناب را بر حنجره خودش تنگتر ميكند. اگر نتوانيم در محيطزيستمان تصرف كلان و مفيد كنيم، ميتوانيم دستكم از تصرف مضر در محيطزيست خودداري كنيم و راههاي اين خودداري و مراقبت راههايي آموختني هستند و ما وظيفه داريم آنها را به نسل بعد و نسلهاي بعد بياموزيم.
يكي از راههاي باز ماندن از تلاشهاي مفيد، افتادن در دام سودخواهيهاي مقطعي است. در هر كاري بگوييم آيا به ما سود كلان و فوري ميدهد؟ و اگر پاسخ مثبت نبود كنار بگذاريمش. با چنين نگاهي بسياري از مردم ميگويند احداث يك مجموعه صنعتي آلودهكننده، ما را بيشتر و زودتر به سود ميرساند تا كاشتن درخت.
قرآن ميگويد خدا همهچيز را با آب زنده كرده است، و پيامبر اسلام(ص) با گفتن اين جمله كه «اگر قيامت رسيد و نهالي در دست داشتي و اين قدر وقت داشتي كه بكارياش، بكار» با اين روحيه سودخواهي مقطعي در مورد محافظت از محيطزيست مبارزه ميكرد.
اما امروز نهادهاي آموزشي ما تا چه اندازه توانستهاند چنين نگاهي در دانشآموختگانمان ايجاد كنند كه محيطزيست را - جدا از سود احتماليش - ارزشمند ببينند؟ ظاهرا كارنامه درخشاني در دست نداريم. در واقع آنچه ناخودآگاه به بسياري از مردم آموختهاند اين است كه محيطزيست امري تزئيني و بازياي مخصوص آدمهاي سير و وقتدار و بيدرد و رنج است.
هر چه از آن تصوير «آب موجب زندگي» و نيز تصوير «واجب بودن كاشتن درخت» دور شويم و به اين تصوير «محيطزيست بهعنوان امري تزئيني و ادايي خاص طبقات مرفه» نزديك شويم، همان حلقه طناب را بر گلوي خودمان و همنوعانمان و ديگر موجودات زنده محكم كردهايم. وقتش رسيده كه از فشار دادن گلوي خودمان دست برداريم.