مدام خبرهايي را ميبينيم كه از تفاوت ساختاري زن و مرد ميگويد؛ از حافظه سهبعدي مردها و از پيداكردن بخش احساسات در مغز زنها و چندين و چند تفاوت ديگر. روانشناسان از همين نتايج استفاده ميكنند و در مقالهاي ديگر درباره چگونگي روابط زن با مرد مطالبي ارائه ميدهند و ما ميخوانيم. هر روز به تعداد اين مقالات افزوده ميشود و اطلاعات ما روي هم جمع ميشود. اما با اين همه شناخت و اطلاعات زنها از مردها و بالعكس، باز هم شاهد طلاقهاي بسيار زيادي هستيم. يك جاي كار ميلنگد و اينجاست كه يك سؤال مطرح ميشود؛ اينكه در قديم كه اين همه اطلاعات و شناختهاي گوناگون از هم نبوده، چرا آمار طلاقها پايين بوده و شكل زندگيهاي خانوادگي با امروز فرق داشته است؟
در گذشته اگرچه دانستههاي زن و شوهر اندك بود اما اصول مورد نياز زندگي را ميدانستند و به همان اندكها هم عمل ميكردند؛ به دانستههايشان ايمان داشتند، رفتارهايشان را بر اساس همان دانستهها شكل ميدادند و محيط خانواده را هميشه محترم ميدانستند؛ چراكه بهجاي جمعآوري دانستنيها و تلنباركردن آنها در زندگي، اخلاق را زيربناي رفتارشان قرار داده بودند. اطلاعات اگرچه كم بود ولي سعي بر عمل به آنها بود.
دانستهها و آگاهيها تا زماني كه وارد چرخه عمل نشوند گرهي از كار ما باز نميكنند. صحبت از اين نيست كه به آگاهي احتياجي نداريم! همه ما به آگاهي و از اين قبيل اطلاعات محتاجيم اما بايد بدانيم از چه جنس و چه ميزان كافي است نگاهي به اطلاعاتي كه قرآن در اين زمينه در اختيار ما گذاشته است بيندازيد.
شما با همين سطح و حجم از اطلاعات ميتوانيد طوري زندگيتان را اداره كنيد كه نهتنها از سعادت دنيايي آن مطمئن شويد بلكه براي آخرت و عاقبت بهخيريتان هم برنامهريزي كنيد.