براي همين كم نيستند كساني كه تا حد مرگ از پذيرفتن اينكه كار يا نگاه يا گفتهشان خطاست پرهيز ميكنند و هزار پشتكووارو ميزنند تا نپذيرند كه خطا كردهاند. من دارم چاي ميخورم، دستم ميلرزد و كمي چاي از ليوان ميريزد. اين من را بيقدر ميكند؟ كسي دارد چيزي مينويسد، صدايي ناگهاني ميشنود و دستش خط ميخورد. اين او را بيقدر ميكند؟ شما داري اين متن را ميخواني، يك كلمه را اشتباه ميخواني و متوجه مفهوم جمله نميشوي، برميگردي و دوباره ميخواني. اين شما را بيقدر ميكند؟
اگر كسي كار خطايي را با اينكه ميداند خطاست عمداً انجام بدهد شايسته شماتت است و بيقدر شدنش عجيب نيست اما خطايي كه ضرري به كسي نميزند و آگاهانه و عامدانه نبوده، از قدر خطاكار كم نميكند، برعكس، پذيرفتن خطا به قدر فرد خطاكار ميافزايد.
از منكران خطا كه بگذريم، گروهي هم هستند كه اينقدر بيانصاف و نابالغ نيستند كه خطايشان را انكار كنند اما اينقدر هم منصف و بالغ نيستند كه بپذيرند و ميان اين دو حال سرگرداناند. اينها گروهي هستند كه در برخورد با تذكر شما كه خطاشان را نشانشان ميدهي عبارتهايي مانند «آره اما...» و «آره آخه...» را زياد استفاده ميكنند.
ميگويي «فلاني! جورابهايت را لنگه به لنگه پوشيدهاي»، جواب ميدهند «آره. آخه صبح عجله داشتم، ديگه نگاه نكردم چي ميپوشم». ميگويي «فلاني! ماشينت را بد پارك كردهاي»، جواب ميدهد «آره. اما باز از داداشم بهتر پارك ميكنم».
اينها توضيح هستند. بسياري از اين توضيحها به موضوع صحبت شما بيربط هستند. آنها هم كه به موضوع بيربط نيستند بهكار شما نميآيند و در واقع به شما بيربط هستند. اينكه ديگري ماشينش را از دوست شما هم بدتر پارك ميكند به موضوع بيربط است و اينكه دوست شما صبح عجله داشته و جورابهايش را بينگاهكردن پايش كرده به شما بيربط است. اين برخوردها تنها اثري كه دارد اين است كه آدمها را از توضيحدهنده دور ميكند و توضيحدهنده را از تذكرهاي دوستانه محروم ميدارد.