گفت: «ببخشيد آقا موهاتونو با چي رنگ ميكنيد؟»
نه گذاشتم، نه برداشتم گفتم: «اِندو.»
از آينهاي كه چسبانده بود كنار دستگيره در سمت من نگاهم كرد: «اِندو چي؟ ماركش چيه رفيق؟»
بيحوصله جواب دادم: «نميدونم... شوخي كردم... شنيده بودم اِندو شماره رنگ مو هست...».
از توي يك آينه ديگر كه چسبانده بود به ستون سمت راست زيرچشمي نگاهم كرد و حرفم را بريد: «پس رنگباز نيستي؟»
- نه ولي خيلي مشكيه!
- ما هم از دار و ندار دنيا همين رسيده بهمون.
- ناشكر نباش. مگه كمه؟
- ميدوني اگه سفيد بود بايد هفتهاي چند چوق ميدادي تا بشه مثل الان؟
- سفيد بود رنگ نميكردم.
- فكر ميكني... من الان بيخيال شدم. خسته شدم يعني. تا چند وقت پيش امان نميدادم ريشهاش سفيد بشه. 38سالمه هر كي ميبيني فكر ميكنه 60-50 سالمه...
- نه 60-50 كه زياده فقط 5-4سال بزرگتر ميزني.
- جون من؟
- جون تو.
- نوكرم.
- آقايي.
- راستي راستي ميگي؟
- دروغم چيه.
- غلامتم دايي.
- سروري.
كلي تعارف به هم تكه و پاره كرديم. موقع پيادهشدن دوباره آينههاي بيضي و گردي را كه چسبانده بود به در و ديوار ماشين شمردم. درست 9 آينه. گفتم: «بفرماييد.» و اسكناس 5هزارتوماني را گرفتم سمتش.
- به جون خودم اگه بگيرم.
- اِ. اينطوري كه نميشه. كرايه كرايه است كاكا برادر.
- نه داداش. تو اين زمونه كه همه پالس منفي ميدن از اوني كه مثبته نباس كرايه گرفت.
گفتم: ولي...
رفت تو حرفم: «ولي بيولي. مخلص داداش. يا علي.»
دنده را چاق كرد. گاز داد و رفت.
تاریخ انتشار: ۲۷ دی ۱۳۹۴ - ۰۸:۱۲
همشهری دو - فرزام شیرزادی: راننده چهلودو سهساله بود. موهایش تنک و کمپشت و بیشتر سفید بود که به زور از بغل جمع کرده و با کشی باریک از پشت بسته بود.