اين سخن حكيمانه تقريبا همهجا كاربرد دارد؛ چه در رفتار و صحبتهاي فردي و چه در نقشآفريني اجتماعي؛ از كوچكترين صفات و اخلاقيات فردي گرفته تا مهمترين اقدامات و تصميمات گروهي و اجتماعي. حتي در مورد مسائل و صفاتي كه به پسنديده بودن آنها ايمان داريم مثل مهرباني، رأفت و... .
بهطور مثال، اگر در هر موقعيت و به هر قيمتي فقط بخواهيم مهربانبودن را به نمايش گذاريم، مطمئنا خيلي چيزها را از دست خواهيم داد؛ چراكه محبت بيقيد و شرط ميتواند منجر به لوسشدن و لودگي شود. درحاليكه اگر در جاي خود و در كنار استواري و اقتدار باشد موجب اثرگذاري مناسب آن ميشود. تصور كنيد معلمي در برابر شاگردي كه تكاليف خود را انجام نميدهد، مدام چشمپوشي كند و فرقي بين او و بهترين دانشآموز كلاس نگذارد. يا فرض كنيد برخورد والدين، هنگامي كه فرزندان رفتار پسنديده يا ناپسندي مرتكب ميشوند هيچ تفاوتي نداشته باشد. يا رفتار پليس به جاي اقتدار، اين حس را به متخلف القا كند كه چه پليس نازي داريم، بهنظر شما در چنين شرايطي آيا سنگ روي سنگ بند ميشود؟
اما چرا اقتدار براي خيليها مثل مهرباني، مطلوب نيست؟ شايد به اين دليل كه برداشت درستي از اقتدار ندارند. منظور از اقتدار، قلدري، سلطه جويي، زورگويي و لجبازي نيست. اين نگاه، حتي در برداشت برخي افراد از واژههاي قرآني نيز اثر گذاشته. مثلا معناي «الرجال قوامون علي النساء» را هم تعبير سوء نمودهاند درحاليكه قوام، در نگاه اهل لغت بهمعناي كارپردازي و محافظت و نگهباني است و اين نقش يعني حفظ كانون خانواده و جديت در انجام وظايف در قبال همسر و فرزندان و اهتمام در تأمين نيازهاي آنها.
اقتدار واقعي، رفتار مقتدرانه همراه با رأفت است كه مايه قوام و اعتماد ميشود. اين نوع از اقتدار والدين در محيط خانواده ضرورتي غيرقابل انكار براي مديريت التهابها، سردرگميها، ناملايمات، تربيت فرزندان و... است كه مايه آرامش و اطمينان خاطر اعضاي خانواده و مانعي جدي مقابل انجام رفتارهاي نادرست ميشود. برخورد مقتدرانه صحيح، همچنانكه در رفتار پليس، موجب آرامش شهروندان و دلهره هميشگي متخلفين ميشود، در خانواده نيز منجر به انجام وظيفه صحيح همه شده و سستي در انجام وظايف را از بين ميبرد و فرد مسئول را هم به مقتدر محبوب تبديل ميكند. اين مقتدر محبوب است كه خانوادهاي آرام و باصفا و در عين حال برخوردار از اعتماد به نفس واقعي را تجربه ميكند.