جاي درددل كردن با دوستي را ميگيرد كه به تو اطمينان ميدهد همهچيز درست خواهد شد. جاي استادي را ميگيرد كه دانا و پا به سن گذاشته است، آنقدر كه بتواند بگويد اين نيز ميگذرد و بگذرد. اندوه از جنس سنگ و آجر و خشت نيست اما گاهي از همه اينها سنگينتر است. وقتي با صداي اذان، صدها نفر به شبستان مسجد پا ميگذارند، يكي جا ميماند و اندوهش را با ستوني سنگي قسمت ميكند؛ اندوهي كه نميتواند همراه خودش ببرد؛ اندوهي كه براي شانههاي هر انسان ديگري سنگين است. اما همين كه تكيه كند بر ستوني سنگي كه غبار قرنها پيش را در خودش دارد، بار اندوهش كمي سبكتر ميشود. آنجا به جاي همه حرفهاي گفته و نگفته، بنايي ايستاده و خاطره صدها اندوهگين ديگر را كه در قرنهاي متمادي به ديوارهايش تكيه دادهاند همراه خودش نگه ميدارد. آنجا ميشود بخشي از اين بار عظيم، بار امانتي كه آسمان نتوانست كشيد، به كهنگي امن يك بناي قديمي سپرد؛ جايي كه خاطره نيايش چند نسل را دارد. آنجا دعاها راهشان را به آسمان پيدا ميكنند. ديوارها و آدمهاي اندوهگين اين را بهتر از همه ميدانند.
تاریخ انتشار: ۵ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۷:۴۵
همشهری دو - شیدا اعتماد: گاهی هم معماری، پناهگاه است. جای پدری را میگیرد که میتوان به شانههایش تکیه کرد.