اين نوع رفتار را ممكن است از سوي اشخاص مختلفي مثل افرادي از خانواده، فاميل، همسايه، همكار، فروشنده يا كارمند سازماني كه به آن مراجعه ميكنيم و... شاهد باشيم.
وقتي ظلمي از سوي ديگران در حق ما انجام ميشود، بعضي از ما هرگز آن را تحمل نميكنيم و بعضي هم شايد در ابتدا كمي صبر و تحمل داشته باشيم، اما در ادامه اين جملات را به زبان ميآوريم كه «صبر و تحمل هم اندازهاي دارد»، «تاكي صبر كنم؟» در برخي موارد هم با اين استدلال كه «حق گرفتني است» تغيير رويه داده و تصميم ميگيريم با فردي كه در حقمان ظلم كرده است، مقابله كنيم.
هر چند اگر بخواهيم بر مبناي سبك زندگي اسلامي رفتار كنيم، در مورد ادامه دادن صبر و همينطور مراقبت در نوع واكنشي كه انجام ميدهيم، خيلي نكتهها وجود دارد كه بايد درنظر بگيريم اما در اينجا نميخواهيم به اين موضوع بپردازيم. بلكه ميخواهيم اين ماجرا را از يك زاويه ديگر نگاه كنيم.
حالا فرض كنيد جاي ما و طرف مقابل عوض شده است؛ يعني با شرايطي مواجهيم كه برخورد و رفتار ما احساس بدي در طرف مقابل بهوجود آورده، او را عصباني كرده و حس ميكند ما به وظيفه خود عمل نكردهايم و با اين نوع رفتار خود در حق او ظلم كردهايم.
در اين شرايط، ما چقدر به آنها حق ميدهيم؟! نسبت به رفتار خودمان چگونه قضاوت ميكنيم؟!
چه بهعنوان عضوي از خانواده، چه بهعنوان يك همسايه، چه بهعنوان يك فروشنده يا كارمند و... اگر بقيه از دست ما دلخور شوند و تاب تحمل رفتار ما را نداشته باشند و... در چنين شرايطي رفتار ما چگونه است؟
آيا شروع ميكنيم به توجيه كردن و موجه جلوه دادن كار خودمان و قيافه حق به جانب گرفتن؟
يا نه، شجاعت، شهامت و قدرت كافي براي پذيرش خطا و اشتباه خود را داريم و درصدد جبران برميآييم؟
مطمئنا اگر بهدنبال يافتن حق و عمل به وظايف خود باشيم، از گرداب «خود حقپنداري» كه باعث ميشود هميشه و از همه كس طلبكار باشيم، رها ميشويم و به جاي هميشه مقصر دانستن ديگران، گاهي هم خودمان را مقصر ميدانيم. اين نگاه و رفتار ميتواند مقدمهاي باشد براي تبديل همه دوريها و دلخوريها به محبت و ايجاد فهم مشترك افراد از يكديگر.