آنها كارخانهها را فروختند و ما هم كه در ابتداي راه توسعه بوديم و هنوز واژهاي به نام محيطزيست متولد نشده بود، آنها را تند تند خريديم و از مركز تا غرب شهر را انباشته از كارخانه كرديم. اما خب كمكم آلودگي هوا هويدا شد و نفس شهر را تنگ كرد و از سال45 تصويب شد كه بايد كارخانههاي آلاينده خارج از تهران باشند، آن هم در مسافت 120كيلومتري. اما بعد از گذشت حدود 4دهه نهتنها از شهر خارج نشدند كه به تعدادشان هم افزوده شد. نمونه جنجال برانگيزش هم يك كارخانه روغن نباتي كه از 20سال پيش دستور پلمب و جابهجايي آن آمده است و به بهانههاي مختلف تيغ قانون نتوانسته برنده عمل كند. مهمترين دليلي هم كه از سوي مسئولان كارخانه ابراز شده بيكارشدن 400كارگر است.
من اگر يكي از اعضاي خانواده آن كارگرهاي كارخانههاي آلوده بودم يا يكي از كارگرها كه مسئوليت چرخاندن يك زندگي را برعهده دارد، حتما نميتوانستم راحت بنويسم كه «12ميليون تهراني قرباني400كارگر و خانوادههايشان بشوند؟» اما حالا كه نيستم ميتوانم دور از ماجراي بيكار شدن اين قشر بنشينم و بگويم دختر يا پسري كه سرطان ميگيرد، مادر و پدري كه در اثر آلودگي هوا بيمارياش تشديد ميشود و سكته ميكند و كودكي كه رشد ناسالمي دارد هم ميتواند يكي از اعضاي عزيز خانواده همين كارگرها باشد. اگر بدانند عزيزشان بهخاطر آلودهبودن محل كارشان، در حال از دست رفتن است باز هم ترجيح ميدهند سر كار خودشان بمانند؟ يعني جان عزيزشان را به كارشان ترجيح ميدهند؟ بگذاريد كمي ركتر بگويم؛ جان عزيزشان را به خطر مياندازند تا سركار بمانند؟ نكته غمناك ماجرا اين است كه باز همين قشر كارگرند كه براي دوا و درمان بيماري و بهدست آوردن سلامتشان به دردسر ميافتند چون حساب بانكي چندان پري ندارند.
نميدانم دقيقا بايد چه كرد كه آن كارخانهاي كه چند دهه پيش دست دوم و آلوده خريده و به ايران منتقل شد، دوباره زحمت بكشد و برود 120كيلومتر آنطرفتر. اما شايد بتوان بررسي كرد و ديد ميتوانيم كارخانه را به جاي بردن در 120كيلومتري تهران به حوالي شهري كمجمعيت و بدون آلودگي چندان انتقال دهيم؟ تا كارگرها به جاي 120كيلومتر، 30تا 50كيلومتر با محل زندگيشان فاصله داشته باشند. البته دوري از شهر زادگاه سخت است اما مگر نه اينكه خيل عظيمي از ساكنان تهران در اصل مهاجرند و از شهر و ديار اصلي خود دور افتادهاند. شايد ميشد به جاي ساختن مسكن مهر در تهران، در حوالي شهرهاي كوچك و پاك در سراسر ايران مسكنهاي شبيه به مسكن مهر ساخت و اولويت را هم داد به كارگران و يك هماهنگي هم كرد كه ساكنان اوليه آنها كارگران كارخانهاي باشند كه به آن شهر منتقل شده است. شايد هم ميشد تسهيلاتي تشويقي داد به كارخانهاي كه خودش به فكر منتقل شدن به شهر ديگري است و كمكش كرد تا براي كارگرانش و خانوادههايشان شهركي بسازد (بماند بحثهايي مانند دسترسي به مواداوليه براي كارخانهها كه بايد بررسي شود و ديد به اين دليل چند كارخانه مجبور است حوالي تهران باشد).
بخش اعظمي از جمعيت تهران قشر كارگر است كه اگر در شهرستان كاري داشته باشد و خانهاي و زندگي راحتتري، برايش بهتر است تا زندگي در شهري آلوده و شلوغ و گران. كاش بشود فكري كرد و پيوندي ايجاد كرد بين اين خروج جمعيت مهاجر از تهران و كارخانهها.