تا مدتها اسمش را هم نميدانستم. صورتي اصلاحشده دارد. حالا نه اينكه شبيه دامادها باشد ولي آدم مرتبي است. كل دكان و دفتر و دستكش هم دوتا صندوق چوبي است كه روي يكياش مينشيند و وسايل كارش را روي آن يكي ميچيند. تازگيها فهميدهام اسمش حسين است؛ حسين آقا كفاش!
اين حسين آقاي كفاش را بايد ببرند تلويزيون و در بخشهاي مختلف خبري يا ويژه برنامهها مرتب نشانش دهند و از او تقدير كنند. اصلا من اگر شهردار بودم و خبر داشتم زير پل كريمخان يك حسين آقا هست كه با بقيه حسينآقاها فرق دارد، به مجموعه تحتامرم دستور ميدادم مجسمهاش را بسازند و همانجا نصب كنند و زيرش حك كنند «يادمان وجدان كاري»! البته مشخصههاي ديگري هم دارد حسين آقا؛ مثل انضباط، روي خوش و انصاف. ولي وجه بارزش همان وجدان كاري است كه اين روزها كيمياست.
بار اول كه كفشم را دادم فرچه بكشد، با اينكه فقط بهش گفتم يك دست فرچه خالي بكش، ديدم چنان دست بهكار شد و 3مرحله پردازش روي كفش انجام داد كه اول صبحي جگرم حال آمد. دفعه بعد بهش گفتم واكس بزن و خودم ايستادم كناري به تماشا كه چه ميكند. شمردم 7مرحله روي كفشها كار كرد با فرچههاي مختلف و مواد مختلف كه مواد عجيب و غريبي هم نبودند ولي معجزه ميكردند. وقتي كار ميكرد انگار يك جراح متخصص را در حال عمل ميديدي! شايد باورتان نشود كه كفشهاي من تا 3 روز براق بودند. انگار كه اين 3 روز اصلا نپوشيده باشمشان.
حالا چرا اينها را به شما ميگويم؟ به چند دليل ساده ولي مهم! يكياش اينكه كار را بهدست اهلش بسپاريد. واكس زدن را همه بلدند ولي كسي كه شغلش اين باشد هرچه هنر دارد رو ميكند. دوم اينكه وجدان كاري را آنقدر شنيدهايم و نديدهايم كه شده مثل توصيفاتي كه از عجايب هفت گانه ميكنند. وجدان كاري يعني حسين آقا. و سومين دليل براي نوشتن، اداي ديني بود به كفاش ميانسالي كه صبح به صبح به مردمي كه ميخواهند بروند سركار، چنان حس و انرژي مثبتي منتقل ميكند كه روزشان را ميسازد. خدا روزياش را بيشتر كند.