فكر ميكردم بهخاطر زيبايي است كه مردم گوشه و كنار خانه گلدان ميگذارند و دست و دلشان براي آنها ميلرزد. فكر ميكردم گلدانها جا ميگيرند، خانه را شلوغ ميكنند و ريخت و پاش هم دارند.
در خانه جديد، اول فقط 2 تا گلدان داشتم. گوشه پيشخوان آشپزخانه، جادويي داشت لابد كه كمكم زياد شدند. هر كسي هم كه براي چشم روشني آمد يك گلدان تازه گرفت دستش و آورد. وقتي با گياهها زندگي و از آنها مراقبت ميكني كمكم قلقشان دستات ميآيد. اينكه كدامشان حساس است و دلش نميخواهد جهتش را عوض كنند. كدام وقتي روي برگهايش دست نكشي قهر ميكند. كدام يكي حتي اگر از پنجره دورش هم كني باز سرحال است.
اول، ماجرا، همين نگهداشتن گل و گياه بود به همان دليل ساده كه قشنگند. تا اينكه يك روز كشف كردم چقدر همهچيز بهتر شده است و چقدر روزي كه از سبزي برگها شروع ميشود با روزهاي ديگر فرق دارد. فهميدم كه سرگشتگي آنقدرها هم در فضاي خانه نميماند و حتي وقتهايي هم كه هوا خاكستري است، ميشود آسمان را تحمل كرد. لابد چند سال ديگر يكي پيدا ميشود و يك اسم دهن پركن براي اين بهبودي پيدا ميكند و آن را مثل يك اختراع به نام خودش ثبت ميكند. روي سربرگهاي رسمي، اسم علمي گياهها را مينويسد و از درمان قطعي اندوه و افسردگي حرف ميزند.
تا آن روز بيايد و كپسولهاي بذرها را به جاي دارو بفروشند، از من بشنويد و باور كنيد كه گياهها ميتوانند درمانگر باشند؛ درمانگرهاي كوچك و بيادعايي كه زندگيشان وابسته به ماست. درست است كه توان حركت ندارند و اسير نور هستند اما ميتوانند مسير اندوه را عوض كنند. راه افسردگي را ببندند و نشاط را در خانه نگهدارند. آنها زنده هستند و نميگذارند يادتان برود كه هر روز رو به نور بچرخيد.
اصلا بياييد معطل كشف دانشمندان نمانيد و همين امروز يك گلدان كوچك پامچال بخريد. هر رنگي كه دوست داريد. اگر پامچالدرماني اثر نكرد حداقل عوارض جانبي هم ندارد. خيالتان راحت.