همين موضوع باعث ميشود بيشتر ارزش پول را بداند. آشنايي با مشكلاتي كه سر راه كسب درآمد وجود دارد، هزينههايي كه در يكماه بهوجود ميآيد و تطابق دادن دخل و خرج در يكماه، همگي اگر در سن پايين اتفاق بيفتد باعث ايجاد يك ذهن خلاق در زمينه كارآفريني ميشود. البته آموزشهايي مثل آموزش مسائل مالي به افراد نيز خيلي مهم است. گاهي همين عدممحاسبه درست درآمد و هزينه باعث شكست يك كارآفرين ميشود. خوب است در دوران متوسطه هر دانشآموزي حسابداري بخواند تا ذهنش در زمينه مسائل مالي آمادگيهاي لازم را داشته باشد. البته بسياري از فرصتهاي درخشان كارآفريني نيز بهعلت عدمارتباط مناسب با مشتري از بين ميرود؛ اينكه چطور نياز يك مشتري را بشناسيم و او را متقاعد به خريد كنيم.
پس اگر هر شخص به اين موضوع آگاهي پيدا كند كه اگر با دانش وارد امر كارآفريني شود احتمال شكستخوردنش كمتر است، حتما دنبال آموزش براي شروع و ايجاد يك كسب و كار جديد ميرود و همين امر باعث نهادينه شدن اين فرهنگ بين مردم خواهد شد. اينكه آموزش كارآفريني را بهعنوان يك واحد درسي از همان ابتدا بين دروس براي هر فرد قرار داد و براي تدريس از كساني استفاده كرد كه خودشان در اين زمينه انسانهاي موفقي نبودند كاري از پيش نخواهد برد. بخشي از كارآفريني، تجربه اين كار است. اينكه افراد بتوانند در يك واحد آموزشي كارآفريني را تجربه كنند و بهاصطلاح خاك صنعت را بخورند تأثير بسزايي در ايجاد اين فرهنگ خواهد داشت. بهعنوان مثال بچههايي كه پدرشان مغازهدار بودهاند و گاهي به جاي پدر در مغازه كار كردهاند اگر بخواهند در آينده همين شغل را ادامه دهند احتمال بيشتري دارد كه در اين زمينه انسانهاي موفقي شوند.