وضعيت خانوادگي، تحصيلات عاليه، ارثيه هنگفت و... تنها ملاكها براي رسيدن به موفقيت نيست؛ موفقيت يك رمز دارد و آن «خواستن» است؛ مالك كرمي نيز همين رمز را سرمشق زندگياش قرار داد. او گنج قارون نداشت اما به خدا توكل كرد تا موفق شود؛ مردي كه 2بار روزگار روي تُرشاش را به او نشان داد اما خم به ابرو نياورد و از شكست نترسيد؛ آن وقت موفقيت برايش پشت موفقيت رسيد. مالك، مردي كه 2 بار ورشكسته شد، در 3 سال گذشته صادركننده برتر شده است. داستان زندگي مالك، فراز و نشيبهاي زيادي دارد.
- تصادف وحشتناك و بدهي سنگين
ماجرا از يك تصادف شروع شد؛ تصادفي سنگين كه هزينه سنگيني را روي دست تازهداماد گذاشت؛ تصادفي كه داروندار مرد جوان را گرفت. فراز و نشيبهاي زندگي مرد جوان از سال 85 آغاز شد. درست زماني كه تصور ميكرد دنيا بر وفق مراد است و روزگار به رويش لبخند زده، يكدفعه ورق برگشت. ورق طوري برگشت كه زندگي او را از اينرو به آن رو كرد. شايد همان تصادف بود كه مرد جوان را به يك كارآفرين موفق تبديل كرد. مالك كرمي ميگويد:«تازه 2ماه از داماديام گذشته بود كه با ماشينم با خودرويي تصادف كردم. در اين تصادف راننده ماشين جانش را از دست داد. آن موقع، ديه 36ميليون تومان بود. البته خانواده كسي كه با او تصادف كرده بودم خيلي به من كمك كردند و تقريبا 2 سوم ديه را نگرفتند و حدود 10ميليون تومان ديه پرداخت كردم. از طرفي 2 ماشين خيلي خسارت ديده بودند و هزينه تعمير آنها حدودا 10ميليون تومان شد. براي پرداخت 20ميليون خسارتي كه اين تصادف به بار آورده بود، وام 24درصد گرفتم».
- شروع از منفي صفر
حالا مرد جوان در نقطهاي قرار داشت كه داراييهايش زير صفر بود؛ 20ميليون تومان بدهي، اول راه زندگي متاهلي و بدون هيچ سرمايه و پشتوانهاي براي آينده. مالك به جاي آنكه دست روي دست بگذارد و منتظر سرنوشت شود تا در اين اوضاع و احوال او را به سمتي بكشاند، خودش پيشقدم شد. ميگويد: «بايد كاري ميكردم تا بدهيهايم را پرداخت كنم و براي همسرم زندگي درست كنم. زندگياي كه لايق و شايسته او بود. اوايل به يكي از آشنايانمان كمك ميكردم، براي او بار به لب مرز ميبردم. در اين رفتوآمدها با عراقيها آشنا شدم و چند نفري به من سفارش خريد شيريني و صنايعدستي كرمانشاه را دادند. كار خوبي بهنظر ميرسيد اما من سرمايهاي براي اين خريد نداشتم، بازهم همسرم مثل هميشه كنارم بود. او زماني كه من تصادف كرده بودم و خيلي ناراحت بودم، تنهايم نگذاشت و موقعي كه ميخواستم اين كار را شروع كنم بازهم پشتم بود و كمكم كرد. او طلاهايش را 2ميليون تومان فروخت و از پدرش هم 2ميليون تومان قرض گرفت و اين 4 ميليون شد تمام پولي كه من با آن تجارتم را آغاز كردم».
- پذيرايي از مهمان عراقي
بعد از گرفتن سفارش از سوي عراقيها، مالك به سراغ مرد وانتداري رفت و از او خواست بارهايش را به مرز ببرد تا به آنها بفروشد. اوايل 500كيلو ميبرد و كمكم حجم سفارشها بالا رفت. مالك كرمي براي آنكه اعتماد شريكش را در مرز عراق جلب كند، او را دعوت كرد تا به ايران بيايد؛ «از آن زمان به بعد با كمك سرمايه اندكي كه تا آن روز بهدست آورده بودم، با توجه به نيازهاي خريداران عراقيام سفارش خريد ميگرفتم و آن را صرف خريد سوغات و صنايعدستي كرمانشاه و پاوه ميكردم و به آنها تحويل ميدادم. بعد از مدتي اعتماد آنها نسبت به من جلب شد. بنا بهرسم خوب مهماننوازي كردها، تجار كشور عراق را به پاوه دعوت كردم تا از نزديك شاهد دستان هنرمند زنان و مردان تكتك روستاهاي اطراف پاوه باشند و با آنها آشنا شوند. همين برقراري روابط حسنه، رابطه كاري ما را با هم عميق كرد و ارتباط كاري ما روزبهروز بيشتر ميشد تاجايي كه توانستم موفقيتهاي ديگري نيز در اين رابطه بهدست آورم.»
- صادرات سبزي قورمه و گيوه
ذهن مالك پر بود از ايده، ايدههاي مختلف براي رسيدن به موفقيت. مالك به خدا توكل كرد و در راهي قدم برداشت كه با تمام ريسكها و مخاطراتش، ميدانست موفق ميشود. او فقط براي خودش تلاش نميكرد، دلش ميخواست مردم سرزمينش هم موفق باشند و بتوانند از اين شرايط استفاده كنند؛ «عراقيها سبزي قورمه نداشتند. اصلا سبزي غذايي كه ما به آن ميگوييم قورمهسبزي آنجا وجود ندارد. وقتي من از اين موضوع با خبر شدم تصميم گرفتم در فهرست اقلام صادراتيام به عراق، سبزي قورمه را اضافه كنم. درحال حاضر در پاركينگ خانهام محلي را درنظر گرفتهام كه به كمك چند نفر سبزي قورمه پاك و خرد ميشود و بعد از بستهبندي آن را به عراق صادر ميكنم. قورمهسبزي طرفداران زيادي در عراق دارد و مردم خيلي آن را دوست دارند. همچنين ميوه درخت ون (قَسقوان) يا پسته كوهي در پاوه به وفور يافت ميشود و در عراق بهعنوان «تسبح» ازآن استفاده ميشود، بهطوري كه بين مردم عراق و گردشگران مسلمان آن كشور طرفداران زيادي دارد و صنايعدستي با ارزشي به شمار ميرود.»
- كارآفريني پرسود
اما صادرات مرد جوان تنها به سبزي قورمه و شيريني كرمانشاه ختم نشد و او روزبهروز به فهرستي كه به مرز ميبرد چيزهاي ديگري نيز اضافه كرد. يكي از اين وسايل گيوههايي بود كه مرد جوان با آنها براي مردم سرزمينش اشتغالزايي ميكرد؛ «هر چند وقت يكبار به تبريز ميروم و چندين كيلو نخ ميخرم و به كرمانشاه ميآيم. نخها را بين روستاييها پخش ميكنم و آنها شروع به بافت گيوه ميكنند. گيوهاي كه هر دانهاش حدود 5هزار تومان تمام ميشود در شهر عراق 150هزار تومان فروخته ميشود. از اين پول حدود 10هزار تومانش را خودم برميدارم و حدود 140هزار تومان را به بافندههاي گيوه ميدهم. ما توليد دلار ميكنيم بدون آنكه هيچ بنزين و گازوئيلي بسوزانيم. كار ما 97درصد سودآوري دارد. علاوه بر اين، سودآوري باعث شده تا زنان و مردان ما كار داشته باشند و بدون پرداخت هزينهاي براي اياب و ذهاب، ميتوانند داخل خانهشان بنشينند و در كنار كارهايشان گيوه هم ببافند. اينطوري ميتوانم بگويم كه براي 100تا 200نفر كارآفريني كردهام. اما اگر بخواهم بگويم كارخانه يا كارگاهي براي اين كار درست كردهام،اين كار را نكردهام. نيروهاي من داخل خانههايشان به كارهايشان مشغول هستند.»
- دومين شكست
بعد از اينكه كار و بار مالك كرمي گرفت، مرد جوان توانست تمام وام بانكياش را پرداخت و بدهيهايي را كه در اين مدت بهبار آورده بود جبران كند. او توانست براي خود خانه و ماشيني بخرد و به فكر اشتغالزايي بيشتر براي مردمش باشد. اما باز هم روزگار بازي را عوض كرد و ورقش برگشت؛ «حدود 3سال پيش يكي از نزديكانم 300ميليون تومان وام گرفت و من ضمانت او را كردم. اما او نتوانست وامش را پرداخت كند و من بهخاطر آنكه ضمانت او را كرده بودم مجبور شدم تمام پول را بيكم و كاست پرداخت كنم. همين باعث شد كه هرچه داشتم و نداشتم از دست بدهم. بازهم مثل قبل مقروض شدم. اما با آنكه دوباره به نقطه صفر رسيده بودم، بازهم دستانم را روي زانوهايم گذاشتم و ياعلي(ع) گفتم و بلند شدم. توكلم به خدا بود. ميدانستم كسي كه گرفته، خودش هم جبران ميكند. من بهخاطر وفاي به عهد و ضمانتي كه كرده بودم، پول وام را داده بودم، پس ميدانستم خدا كمكم ميكند.»
- موفقيتهاي سريالي
مالك دوباره برگشته بود به نقطه صفر و شايد هم زير صفر. همه دار و ندارش را داده بود تا ضمانتش را پرداخت كند. اما اين بار نيز خم به ابرو نياورد. او يك چيز را خوب ميدانست؛ «خدا هرگز او را به حال خودش رها نميكند». دوباره دستهايش را روي زانوانش گذاشت و ياعلي(ع) گفت؛ «اينبار جلوتر از دفعه قبل بودم. درست است كه همه داراييام را از دست داده بودم اما يك سرمايه مهم همراهم بود و آن تجربه اين سالهاي كارم بود. براي همين دوباره از كم شروع كردم و افتادم در بازار كار و خيلي زود توانستم موفقيتهاي خوبي بهدست آورم. طي 3 سال متوالي صادركننده برتر شدم. صادركننده نمونه صنايعدستي كشور در سالهاي 94و 92هستم، سال 93هم صادركننده دوم كشور شدم. همچنين سال 93با 12ميليون دلار صادرات از طرف استاندار كرمانشاه بهعنوان صادركننده برتر استان در زمينه صنايعدستي معرفي شدم.»
- صادرات از همه رقم
صنايعدستي و شيرينيجاتي كه به عراق صادر ميشود توسط توريستهاي كشورهاي مختلف مثل انگليس، آلمان، فرانسه، روسيهو... خريداري ميشود. 90درصد صادرات مرد جوان، سوغاتيهاي شهر كرمانشاه و پاوه از قبيل نان برنجي، كاك، نان خرمايي، نان شكري، رب انار، دانه خشكشده انار، توت و گردو است. سالانه بيش از 50تن انجير منطقه ريجاب، سبزي بستهبندي شده قورمهسبزي، صنايعدستي روستاهاي اطراف شهرستان پاوه، به اضافه هفتهاي 200جفت پاپوش كردي (كلاش) و تسبيح ساختهشده از ميوه درخت ون (قَسقوان) يا پسته كوهي، جزو وسايلي است كه به عراق صادر ميشود.
- علاقهاي كه پايان ندارد
در ميان اين زندگي جنجالي و پر از فراز و نشيب و موفقيت، جاي گفتوگو با همسر مالك خالي است؛ زن جواني كه در تمام اين سالها نهتنها سكوت پيشه كرد و با كم و كاست زندگي مالك ساخت بلكه هرچه داشت و نداشت را روي دايره زندگي با مالك ريخت تا همسرش موفق شود؛ هرچند كه خيليها به او ميگفتند مردي با اين همه بلندپروازي و بدون هيچ پشتوانه مالي، امكان موفقيتش ناچيز است. همسر مالك ميگويد: «اوايل زندگي خيلي سخت بود، بهويژه آن حادثه دلخراش تصادف و فوت راننده براي زندگي تازه شكلگرفته ما سخت و سنگين بود. اوايل زندگي بار سنگيني روي دوشمان گذاشته شد».
مرگ راننده جوان و هزينههاي مالياي كه آنها بهخاطر اين حادثه متحمل شده بودند، يك طرف ماجرا بود و حرفهاي تلخ مردم طرف ديگر ماجرا؛ «مردم حرفهاي بدي ميزدند و اين مسئله قلب آدم را به درد ميآورد. خودمان از اينكه يك نفر جانش را از دست داده خيلي ناراحت بوديم و من نميدانم زخمزبانهاي مردم براي چه بود. زندگي سخت بود اما شوهرم سختي را به روي خودش نياورد. با اينكه براي يك جوان اين همه بدهي و آن مصيبت آزاردهنده بود اما باز هم با لبخند وارد خانه ميشد و سعي ميكرد به روي خودش نياورد. آن موقع بيش از 20ميليون تومان بدهي بالا آورديم. تازه خانواده راننده جوان خيلي به ما لطف كردند و همه ديه را نگرفتند.»
اكرم كرمي ادامه ميدهد: «وقتي فهميدم همسرم براي كارش سرمايه ميخواهد طلاهايم را آوردم و جلوي رويش قرار دادم. به او گفتم اميدوارم كه با اين طلاها بتواني كار و كاسبي خوبي راه بيندازي. دخترم كه به دنيا آمد زندگيمان بهتر شد. راست ميگويند كه بچه با خودش بركت ميآورد. بعد از آن هم كمكم زندگي مان بهبود يافت».
زن جوان يك كلام ميگويد و تمام؛ «او موفق است چون در راه خدا قدم برميدارد و هميشه به فكر خانوادهاش بوده است.»
- بيهمسرم، اين نبودم
مرد جوان موفقيتهايش را بعد از لطف و محبت خدا مديون مهربانيهاي همسرش ميداند. اگر او و صبوريهايش نبود، شايد مالك كرمي نميتوانست به اين خوبي در زندگياش پيش برود و موفقيت پشت موفقيت كسب كند. او ميگويد: «خانوادهام، همسرم و خانوادهاش در همه حال پشتيبانم بودند. نسبت به تصميماتم واكنش مثبتي داشتند و مرا از ادامه راه بازنداشتند و هرگز نااميدم نكردند. يادم ميآيد روزگاري را كه وقتي مردم ميشنيدند ميخواهم با 2ميليون تومان كار و كاسبي راه بيندازم، طوري برخورد ميكردند كه جز يأس و نااميدي چيزي به همراه نداشت. آنها باور نداشتند كه من ميتوانم و شايد اگر از آنها كمك ميخواستم چون اعتمادي به كارم و خودم نداشتند، اين كار را انجام نميدادند. اما با گذشت سالها و ديدن موفقيتهايم، امروز از من ميخواهند كه كمكشان كرده و دستشان را به كاري بند كنم. با تمام اينها همسرم هيچ وقت من را تنها نگذاشت، با اينكه او بيشتر از هر كسي در جريان تمام گرفتاريهايم بود اما هميشه صبوري به خرج داد. امروزم را مديون او ميدانم. با صبرو بردباري و قوت قلبهاي او بود كه توانستم به روزهاي خوبي برسم، خانوادههاي ما نيز هميشه مشوقم بودهاند».
- صبر، كليد مشكلات
مالك كرمي، مردي با ايدههاي نوين و دستهاي خالي موفقيتش را به غيراز توكل به خدا و حمايتهاي همسرش در گرو صبري ميداند كه هميشه در زندگياش داشته است؛«صبر، ريزبيني و توجهام به داشتههايي كه ديگران از آن غافل بودند، داراييهاي من بودهاند. نصيحت بزرگترها را توشه راهم قرار دادم. يادم ميآيد روزي پيرمردي به من گفت رمز موفقيت تجارت در استانهاي مرزي، صبوري كردن است؛ يعني اگر چندماه بيكار و بيدرآمد بودي از ادامه دادن كار دلسرد نشو و همچنان با اميد به كارت ادامه بده. من هر زمان به تنگنا ميافتادم نصيحت پيرمرد را بهخاطر ميآوردم؛ نصيحتي كه زندگيام را به سمت موفقيت برد.»
- ايدههايي براي آينده
مالك كرمي، حالا كه زندگياش دوباره روي غلتك افتاده است و چم و خم كارها دستش آمده، دلش نميخواهد كارش به همينجا ختم شود. او ايدههاي زيادي براي موفقيتهاي بعدي دارد؛ ايدههايي كه هر كدام ميتواند براي خيليها اشتغالزايي كند و نان را سر سفرههايشان بياورد؛«ايدههاي زيادي در سر دارم كه در آينده نزديك به فكر عملي كردنشان هستم. اگر تا به حال اين ايدهها را تحقق نبخشيدهام به اين دليل است كه زمان كافي نداشتهام. اما انشاءالله به فكر ارتقاي گردشگري زادگاهم، روستاي «داريان»، هستم و ميخواهم مناطق زيبا و بكر آنجا را با توجه به سد پر آب داريان به يكي از قطبهاي گردشگري پربازديد بدل كنم. از 2سال پيش با ساختن سوئيت مجهزي كار را به آرامي آغاز كردهام. ايده ديگري هم در سر دارم، ميخواهم نان محلي(ساجي) كه در روستاي زادگاهم پخته ميشود را توزيع كنم و با اين كار هم براي زنان شهرم كاري راهاندازي كنم.»
- مشكلات پيش رو
مالك با آنكه عزمي راسخ براي رودررويي با مشكلات دارد و دلش ميخواهد براي مردم سرزمينش كارآفريني كند اما دغدغههاي بزرگي دارد؛ دغدغههايي كه اگر برطرف ميشد او را در اين راه موفقتر ميكرد. مرد جوان ميگويد: «يكي از مشكلاتي كه وجود دارد فروش اجناس بهصورت چكي و قسطي است.
گاهي اوقات 6ماه بعد از فروش جنس، پولهاي آن به دستم ميرسد و من شرمنده مردم ميشوم. اين داد و ستدها نقدي نيست، براي همين گاهي اوقات ميشود كه پول آن وصول نميشود و ضرر زيادي ميكنم. البته به طرفين عراقيام اعتماد دارم اما در كشوري كه جنگ هست ممكن است هر اتفاقي بيفتد. گاهي هم افرادي كه از من خريد ميكنند پول كالاها را نميدهند يا حتي ممكن است براي آنها اتفاق بدي بيفتد كه نتوانند پرداخت كنند. يكي ديگر از مشكلاتي كه با آن مواجه هستم كمبود بودجه است. تا به حال چندين بار درخواست وام دادهام اما موافقت نكردهاند. مدام امروز و فردا ميكنند. اگر ميتوانستم وام بگيرم، خيلي اوضاع كارآفريني بهتر ميشد و مردم شهرم بيكار نميماندند. به مقوله گردشگري نيز توجه نميشود. استان كرمانشاه ميتواند توريستهاي زيادي را جذب كند به شرطي كه امكانات براي آنها فراهم شود».