یکی از این حرفهایها، آمریکایی آفریقایی تبارِ معروف و یکی از مردان افسانهای روابط عمومی یعنی اوفیلد دوکز است. او را میتوان یکی از جریانسازان عرصه ارتباطات به شمار آورد. او با کارهایش چهره نژادی آمریکا را به سرعت تغییر داد و بدین ترتیب به طبقه نخبهی پایهگذاران روابطعمومی راه یافت.
صداقت، سخت کوشی و فروتنی، ویژگیهای این مرد بود که حجم مشاورههایش به رهبران عرصههای مختلف، کمنظیر است.
اوفیلد دوکز در سال 1932 در آلاباما به دنیا آمد. والدینش با اجاره کردن زمینهای زراعی و کشت پنبه روزگار میگذراندند. خود او گفته بود که در زمان تحصیل، هر روز همراه با خواهرش در مسیر بازگشت از مدرسه سیاهپوستان، برای کمک به گرم نگاه داشتن خانه تک اتاقیشان، تکه چوب جمع میکرد. دوکز 79 ساله بود که در سال 2011 از دنیا رفت.
او پس از اتمام خدمت نظامیاش در کره و بازگشت از این کشور، وارد دانشگاه دولتی واین شد و در سال 1958 مدرک روزنامهنگاری گرفت. سپس به عنوان گزارشگر در خدمت «میشیگان کرونیکل» یکی از روزنامههای مخصوص آمریکاییان آفریقایی تبار در آمد. در میانه دهه 60 به واشنگتن دیسی رفت و در آنجا، یک پست معاونت در«کمیته فرصتهای برابر استخدام» ریاستجمهوری را که در دوره جانسون- هامفری به وی پیشنهاد شده بود، پذیرفت. او در سال 1969، شرکت «اوفیلد دوکز و شرکا» را تأسیس و در آن، بر امور سیاسی و اقلیتها تمرکز کرد. شرکتش، موکلان معروفی مانند الکس هالی و موتاون رکوردز را داشت و یکی از برگزارکنندگان یادبود مارتین لوترکینگ نیز بود. او در سال 2001 بالاترین افتخار انجمن روابطعمومی آمریکا یعنی «جایزه سندان طلایی» را دریافت کرد. او را پدر روابطعمومی سیاه پوستان آمریکا نیز میخوانند.
ماری هنیگ، یکی از افرادی که درجه APR (اعتبار در روابط عمومی) را از انجمن روابطعمومی آمریکا دریافت کرده و یک دهه با لوکز همکاری داشته است، نکاتی از ویژگیهای شخصیتی و حرفهای او را برشمرده است که درسهای بزرگی در آنهاست. هنیگ میگوید از او یادگرفتم که:
یک شنونده خوب باشم: هرگاه با او تماس میگرفتم، خودش تلفن را بر میداشت و با استعداد سرشارش، مکالمههایی را که حتی بیش از یک سال پیش داشتیم به یاد من میآورد. هیچگاه به نظرم نرسید که عجله دارد.
کنجکاو باشم: من از او آموختم که باید به آنچه که میبینیم یا نمیبینیم خوب دقت کنیم. گاهی چیزهایی را مشاهده میکنیم اما آنها را خوب و کامل درک نمیکنیم. گاهی هم برخی چیزها را با آن که چشممان دیده است، اما گویی هیچگاه در ذهنمان تفسیر نشدهاند. باید روش جستن اطلاعات و ربط دادن دادههای مرتبط با هم را بیاموزیم.
برای کمک به دیگران، منتظر درخواست شان نباشم: او پیش از آن که کسی از او کمکی حرفهای بخواهد، خود پیشدستی میکرد و میگفت که برای هرگونه کمکی که از دستش برآید، آمادگی دارد.
فرصتها را در چالشها بجویم: او گفته بود که به دلیل جو منفی حاکم علیه سیاهپوستان، تلاش کرده بود تا از قدرت ارتباطات برای ایجاد تغییر استفاده کند.
دانشجویان و تازه کاران را آموزش دهم: او عاشق دانشجویان بود و در کل دوران زندگی حرفهای خود، دانش و زمان خود را صرف آموزش آنان کرد.
* منبع: كاوشگران روابطعمومي