تهران فرشتهاي است كه زير پوست هيولاي ترافيك دود گرفته و جمعيت پريشان و هواي قاراشميش اسير شده و جالب آنكه هر 3مشكل در نوروز تهران غيب ميشود.تهران جايي است است كه يك تنه ميتواند روح تشنه يك گردشگر را براي هفتههاي متمادي آبياري كند.
مي شود از برج آزادي شروع كرد؛ غولي سفيد رنگ اما چون ملكهاي زيبا و مهربان كه ميتواند نمادي از شهر باشد. برجي 45ساله با قامتي به ارتفاع 45متر با رخت و لباسي سفيد، بافته شده از تار و پود بتن و سنگهاي جوشقان اصفهان. شايد بشود نيم ساعتي روي چمنهاي پايين پايش دراز كشيد و آسمان را لمس كرد.
از همين نژاد ميشود سراغي از برج ميلاد گرفت؛ پنجمين ارتفاع بشر ساخت كره زمين با 435متر ارتفاع. نيوتون زير درخت سيبي به كشف جاذبه رسيد و ما شايد ميتوانيم در پناه بلندي اين برج به يك كشف تازه برسيم؛ اينكه ما آدمها چقدر كوتاهيم! و شهري كه شيشه اعصاب مان را در اصابت با صخرههاي نامهربانياش خرد و خاكشير ميكند، نُقليتر از آن است كه ميپنداريم. ميشود فهميد اين شهر چقدر الكي بزرگ شده و بيشتر از آن دچار توهم خود برتر بيني شده است. اينكه ميهن را به 2قسمت تبديل كرده ايم: ايران و تهران، غيرمنصفانه است. حكايت تهران و شهرستان، افسانهاي كاذب است كه فقط براي خوابانيدن كودكان غرغرو كفايت ميكند.
اما به هرحال اين شهر زيباست و ميتوان از زيباييهاي آن سرشار شد؛ از قله مرتفع مجاورش گرفته كه به تعبير ملك الشعراي بهار چون ديوي سپيد، پاي در بند شده، تا مجاورت اين شهر با سيدعظيم حسني كه ثواب زيارت كربلا را در خود گنجانده است.
تهران زيبا و پرتلاطم، شهري است كه ديده عبرت بين و فكر عاقبتانديش را نيز به شوق و تدبر وامي دارد.
در دامنههاي توچال، 18كاخ، يك به يك كنار هم چيده شده كه ميتواند چند روز كامل از عمر يك گردشگر نكته بين را به مطالعه خود وادار سازد. شاهان همه رفتهاند و سعد آباد بر جاي مانده است؛ گنجينهاي انباشته از خاطرات كه سنگيني قدمهاي 2سلسله پادشاهي را به آغوش كشيده است.تهران را بايد در نوروز آرام، چشيد و نوشيد.