كبوتري بر زمين نشست و تكه ناني بسيار خشكيده را به منقار گرفت و هر چه به آن نوك زد، خرد نشد. كبوتر به پرواز درآمد و رفت. پس از مدتي، بازگشت و به سراغ نان رفت و چند نوك به آن زد، ولي شكسته نشد. باز پرواز كرد و بعد از مدتي برگشت، بعد از چند مرتبه، رفت و برگشت تا 22مرتبه. سرانجام آن نان را با منقارش خرد كرد و خورد. گويا اين اتفاق كلاس درسي بود براي تدريس درس استقامت و پايداري.»
ملاحسينقلي همداني 22سال زحمت كشيده و چيزي نديده بود ولي با ديدن اين كبوتر فهميد بايد در راه رسيدن به هدفش استقامت ورزيده و ثابت قدم بماند؛ رفتن، رفتن و رفتن... . بايد آنقدر رفت كه به آن هدف رسيد و تنها مانعي كه در مقابل اين تلاش خود ميتوان ديد، واژهاي است به نام مرگ.
پس براي دست كشيدن از كار و تلاش هيچ عذر و بهانهاي پذيرفته نيست به جز مرگ. اميرالمؤمنين عليهالسلام ميفرمايند: در كار پيگير باشيد زيرا خداوند براي كار مؤمنان پاياني جز مرگ قرار نداده است.
در حقيقت ايمان با ايستايي در يك اقليم نميگنجد. بايد راحتتر گفت، اصلا آنجا كه استقامت نباشد حضور خدا كمرنگتر ميشود.
اين مقاومت آنقدر ميارزد كه حتي ريشها برايش سفيد و چهرهها سالخورده ميشود.
ابن عباس پسر عموي پيامبر اسلام صلواتاللهعليهوآله روزي نظر به چهره مبارك رسول خدا انداخت و محاسن سفيد حضرت، نظر او را جلب كرد. پرسيد، شما كه چندان سن و سالي نداريد، چرا به اين زودي پير شدهايد؟ حضرت در پاسخ فرمود: سوره هود بهخاطر اين آيهاش مرا پير كرد: همانگونه كه دستور يافتهاي ايستادگي كن و هر كه با تو توبه كرده نيز چنين كند، و طغيان مكنيد كه او به آنچه انجام ميدهيد بيناست.
بعد از نازل شدن اين آيه خطاب به همه ميفرمودند: اي مردم! كمر همت را محكم ببنديد، همت به خرج داده و مهياي مقاومت شويد. و ديگر كسي پس از آن، حضرت را خندان نديد. اصلا در راه ماندن و يأس، مطلبي خندهدار بهنظر ميرسد آن هم در جايي كه ميشود با محبوبترينها به محبوبترين نزديك شد. هيچچيز نزد خداوند، محبوبتر از كاري نيست كه بر آن مداومت شود، هر چند اندك باشد.