تجربه نشان داده كه خبرنگار خوب، در نخستين فرصت ممكن، مسئول صفحه، سپس دبير سرويس، دبير تحريريه، سردبير و... ميشود، و ديگر خبرنگار نميشود! بلكه به كارهاي ستادي و در بهترين حالت به برنامهريزي توليد، ويرايش و هدايت خبرنگارهاي تازهوارد ميپردازد؛ تجربه مشتركي كه در اغلب صنفها و سازمانها هم شايع است. معمولا آدمها، تنها گزينه رشد در سازمان يا صنف كاريشان را رشد عمودي ميدانند. گاهي هم با ديدن نخستين بارقههاي موفقيت در همكاران، سعي ميكنند وارد زمين بازي آنها شوند تا موفق شوند. همين هم ميشود كه بعضا با توليدكنندههايي مواجهيم كه چشمشان به تجارت است تا كالاي توليدي را به صرفهتر بفروشند و با تجاري مواجهيم كه فكرشان به كارگاههاي توليدي است تا جنسي كه ميخواهند بفروشند را با قيمت ارزانتري بهدست بياورند.
چندوجهي بودن در زندگي، داشتن قابليتهاي چندگانه و ميل به پيشرفت، امري خواستني و پسنديده است اما به شرطي كه دائم از اين شاخه به آن شاخه نپريم و كار اصلي را درست انجام بدهيم. به شرطي كه پيشرفت سازماني، فرصت كسب تجربههاي مفيد و لازم در شرايط ميداني را از ما نگيرد. اغلب ما در مواجهه با شرايطي كه كارمان را به خوبي انجام ميدهيم، دچار اين اشكال ميشويم كه فكر ميكنيم درست انجامدادن وظيفه فعلي، بهمعناي محق بودن براي گرفتن موقعيت بالاتر است. به تعبيري، هيجان اينكه «به ما فرصت دادهاند تا خودمان را در جايگاه بالاتر اثبات كنيم»، سمي مهلك براي پيشرفت مستدام و درازمدت ماست؛ سمي كه ما را مسموم به «ممنون بودن» ميكند!
ما خلبانهايي هستيم كه فراموش كردهايم، «قبل از اينكه سرعت به ٣٣٠ كيلومتر در ساعت برسد، هواپيما نميپرد»؛ چون همه حواسمان به آسمان است؛ نميدانيم پرواز، لايق پرندهاي است كه قبل از هر چيز، روي زمين خوب پيش ميرود، نه آنكه دائم ميپرد!