حرف خوب و کار خوب و فکر خوب
تا نباشد، چیست فرق ما و چوب؟
کاش میشد که بیاموزیم ما
آدمیت را ز مخلوق خدا
خر ندارد هیچ آزاری به ما
شر ندارد مثل بعضی آدما!
گاو آرام است و ساکت، سر به زیر
میخورد هرچیز پیشش بود، سیر
بز اگر چه رند و بازیگوش است
کی دل بزهای دیگر را شکست؟
یا شتر یک عمر با صبر و شکیب
در بیابان راه پوید بیفریب
میزند سگدو سگ از شب تا سحر
آدمی ترسد از او، او از بشر
اسب باشد بانجابت، با حیا
میخورد آرام کاه و یونجه را
آدمیت را خدا با جانور
در طبیعت یاد داده بر بشر
کاش روزی این بشر عاقل شود
تا كه خوشبختي او كامل شود
شر به همنوعان خود کمتر دهد
خیر بر همنوع خود چون خر دهد
تصويرگري: مجيد صالحي
- چهطوری آدم باشیم؟
برای آدمشدن راههای زیادی هست. میشود کتاب بخوانیم و راههای آدمیت را یاد بگیریم. مثلاً وقتی میخوانیم «آدمی را آدمیت لازم است» خودمان مثل بچهي آدم منظور شاعر را متوجه بشویم و اینقدر به بابا و مامان و معلم گير ندهیم که حالا جناب شاعر چی گفته؟
چون ممکن است آنها وقت نداشته باشند یا اینکه مصلحت را در آن ببینند که سرشان شلوغ بشود و وقت جوابدادن به شما را نداشته باشند!
یا میشود «فیلمهای آدمکن» زیاد ببینیم؛ چون تلویزیون زحمت میکشد. برای همین بهترین کار این است که حتی اگر فیلمها و سریالهای تلویزیون، تکراری، یخ، بیمزه و حتی بیمعنی هم باشد، خودمان از ته و توی برنامهها یک پیامی، آموزشی، چیزی در بیاوریم که موجب ضرر مالي نشود و برود پیِ کارش!
از حرفها و نصیحتهای بزرگترها هم میشود آدم شد. یعنی مثلاً وقتی پدربزرگ آدم دارد برایش خاطره تعریف میکند که چهطوری در جنگ جهانی اول توانسته تنهایی جلوی ارتش هیتلر بایستد، آدم سریع ندود وسط حرفش و یکهو نگوید که: پدربزرگ! ایران که با آلمان تا حالا جنگ نکرده است.
یا نگوید: توی جنگ جهانی اول اصلاً هیتلری وجود نداشته که! یا بدتر از همه، یکهو نگوید: شما در زمان جنگ جهانی اول به دنیا نیامده بودید که!
آدم اینها را که میگوید فکر میکند سواد تاریخیاش را به بزرگترها نشان میدهد. غافل از اینکه بزرگترها خودشان اینکارهاند و میخواهند آمادگی درسی آدم را بسنجند.
پس بهتر است برای آنکه بعد از آن اظهار فضل، مواظب اولین سوتی خودمان نباشیم تا آمادگی بدنی پدربزرگها را در آن سن و سال نچشیم، از این کارها نکنیم! برای همین، بهترین کار این است که آدم سرش را پایین بیندازد و صحبتهای بزرگترش را گوش کند و وسط حرف او نپرد و «آدم» باشد!
البته اگر کسی بخواهد واقعاً آدم بشود از کوچه و خیابان هم آدمیت یاد میگیرد. مثلاً خودتان دیدهاید که وقتی دو نفر با هم تصادف میکنند رانندهها پیاده میشوند و حرفهای سانسوری به هم میزنند.
بعدش هم یکی از رانندهها که زیر داشبورد ماشینش قفل فرمان دارد، آن را برمیدارد و فریاد میزند که: «آدمت میکنم!»
درست همین جا میشود آدم، آدم بشود.