پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۸:۰۱
۰ نفر

طنز > عبدالله مقدمی: وقتی معلم ورزش آدم می‌خواند «ز نیرو بود مرد را راستی»، خب قبل از این‌که شعر را بخواند، باید با معلم ادبیات هماهنگ کند که ایشان یک معنی‌یا به‌قول خودش؛ شرح ابیاتی داشته باشد دیگر.

دوچرخه شماره ۸۳۱

یعنی این درست است که ما تا چند سال متوجه نشویم که اصلاً «زنیرو» نیست و «زِ نیرو» است و اين هم یعنی «از نیرو». تازه منظور شاعر از «نیرو» همان ورزش‌کردن خودمان بوده است و ما خبر نداشتیم.

 اصلاً آن آقا‌معلم ورزش خبر دارد که ما چه‌قدر با خودمان کلنجار رفتیم؟ آخرش هم نفهمیدیم که «زنیرو» اسم یک جانور است یا یک اسم خارجی است یا یک کلمه‌ي قدیمی فارسی.

حالا «زنیرو» که هیچ، «راستی» هم برایمان بی‌معنی بود. یعنی مرد و راستی بی‌ربط بودند. بعدش هم که یک کم عقلمان را ریختیم روی هم گفتیم که لابد؛ مرد با استفاده از «زنیرو» (که معلوم نیست چیست!) راست می‌گوید! خواهش می‌کنم نخندید با توجه به سن کم و امکانات محدودمان، خیلی هم بد نبودیم!

حالا همه‌ي این‌ها به کنار، وقتی که یک روز با اعتماد به نفس کامل شعر را خواندیم و بابایمان اولش یک آفرین به ما گفت، کلی خوش‌خوشانمان شد. اما بعدش باباجانمان بهمان گفت که «خب، معنی شعر را هم بگو پسرم.»

وقتی معنی را گفتیم حتی کلاغ‌های روی آنتن تلویزیون هم به ما خندیدند. بابایمان را که آمبولانس برد، اما پیرمرد صاحب‌خانه عمرش به دنیا نبود و به‌خاطر نبودن قرص قلبش، آن‌قدر خندید كه سکته کرد و مرد!

خب ما که تقصیر نداریم. مگر ما در زمان فردوسی زندگی می‌کنیم؟ اصلاً همان آقای فردوسی بیاید ما دو تا سؤال پلی‌استیشنی ازش بكنيم، ببینیم بلد است؟! البته فقط این‌ها که نیست.

یادمان است زمانی که توی درس ادبیات فارسی درس گلستان سعدی را داشتیم، آقای معلم وقتی می‌خواند «...چون طبل غازی، بلند آواز و میان تهی» یادش رفت که بگوید؛ بچه‌ها! این غازی با آن قاضی فرق دارد.

همه‌ي بچه‌های کلاس فکر می‌کردند که قاضی‌های آن موقع طبل داشته‌اند. تازه یکی که خیلی عقلش رسیده بود فکر می‌کرد «غازی» یعنی «یک دانه غاز» طبل دارد. خب چه می‌دانستیم که زمان سعدی به جنگجو می‌گفتند «غازی»!

 

دوچرخه شماره ۸۳۱

تصويرگري: مجيد صالحي

 

شعر گفتم که خر کند خنده

خر کند خنده، بنده شرمنده

شعرهایی عجیب و طولانی

کلهم شعر بند تنبانی!

معنی و لفظ گم شده از بیخ

ثبت باید شوند در تاریخ

چون ندارند کلهم معنی

هی بگویم که شعر من یعنی:...

گرچه صد دفتر پر ز اشعارند

نه ردیف و نه قافیه دارند

وزن شعرم خراب و داغان است

بدترین وزن شعر ایران است

نتوانم که از کتاب اصلاً

من بخوانم دو خط غزل کلاً

در نهایت ولی در این احوال

هی بگیرم ز درس‌ها اشکال

- شاعر این‌جا گرفته ده از بیست

یا: چرا شعری از فلانی نیست؟!

در نهایت ولی به مجبوری

شعر را حفظ می‌کنم زوری!

کد خبر 334974

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha