كه با درايت وزير دانشمند دوره سلجوقيان، خواجهنظامالملك طوسي، از پس دود چراغخوردنها و رنجها و انديشيدنها و كوششها، توانستند در گاهشماري خورشيدي، چنان روزها و فصلها و حتي لحظهها را در جاي خود نشانند كه شروع سال جديد ايرانيان دقيقا برابر شود با نخستين روز از فصل بهار؛ و اين حسرتي است كه پژوهشگران تاريخ علم و مدنيت اروپا قرنهاست كه بر دل دارند. ايشان با اعتراف به توانايي انديشه و هنر ايرانيان در اين دانش، همچنان مجبورند كه هرساله در كوراني از برف و باران و سرما به استقبال سال جديدشان بروند.
در تقويم قمري نيز اين ظرافت به هيچ روي يافت نميشود. اين تقويم پيوسته در دَوران است؛ همچنان كه گاه ماههاي ربيع در زمستان قرار ميگيرند و گاه حاجيان در روزهاي گرم سال بايد به مكه روند و در برخي سالها در فصول سرد. بنابراين، تدبر شايسته دانشوران ريزبين ايراني، اينجاست كه اهميت خود را نمايان ميسازد.
اما مهمترين رهاورد نوروز، «شادي» است؛ و شادي موتور محرك آدمي است براي پيشرفت و بهروزي. دستاورد دوم نوروز، «اميد» است و «ميل به زندگي بهتر»؛ آنچه كه در غوغاي زندگي ماشيني امروز، هر انساني سخت بدان نيازمند است.
از طرفي، اين پديده بخشنامهاي و دستوري نيست، زوربردار هم نيست. تاريخ كشور ما نشان ميدهد كه نوروز همواره پايدار و برقرار بوده است؛ شايد در دورههايي كمرنگ شده، ولي هيچگاه بيرنگ نشده زيرا در گذشتههاي دور مغولان با همه قساوتشان نتوانستند آن را از ذهن و خانه و اجتماع مردم بربايند و در زمانههاي نزديك به روزگاران كنون نيز صداميان، كه در وحشيگري چيزي از اسلافشان كم نداشتند.
خيلي از آداب و رسوم بودهاند كه آمدهاند و رفتهاند، اما نوروز قرنهاست كه در خاطر جمعي جامعه ايراني زنده است. البته گاه داشتهها و نداشتههايش كم و زياد شده، ولي هسته مركزياش هميشه و در طول سدههاي گذشته ثابت مانده. چرا؟ چون ايرانيان در آن كرامت انسان را ديدهاند، از پس ديدار دوستان و خويشاوندان و شور و شعف و شادمانگي را تجربه كردهاند و سرور دروني را و بالاتر از اين ويژگيهاي فردي و اخلاقي، طعم شيرين يكپارچگي ملي را در اين رويداد همگاني چشيدهاند؛ از اينكه همه فرقهها و طايفهها آنرا گرامي ميدارند و تمام گروههاي سياسي و جمعهاي مذهبي بزرگش ميشمارند و همه شهرها با روي باز و آغوش گشاده به استقبالش ميروند و از اينكه شادياش از آن همه است؛ از خردسالان تا كهنسالان، از بيماران تا درماندگان و حتي... از اينكه درگذشتگان نيز از اين روز نو بينصيب نميمانند؛ به ديداري و حمدي يا صلواتي.
و ديگر نمينويسم از فرامرز بودن نوروز و اينكه در كشورهاي پيراموني ما، از افغانستان تا پاكستان و هند و تاجيكستان و ازبكستان و تركمنستان و همين تركيه و... تا چين، اگر نه به گستردگي و پرمايگي ايران ما، اما به شكوه و به شادابي، در مجالس كوچك و بهندرت بزرگ، شعله اين شمع را همچنان فروزان نگهداشتهاند، كه مايه مباهات فرهنگ و هنر ايرانيان است و نشانه غناي دروني تمدن و سنن ايران اسلامي.
جداي از همه اينها و آنها، احترام و بزرگداشتي است كه دين مبين اسلام براي نوروز قائل شده؛ از اينكه قيام قائم آل محمد(ع) را در پيوند با نوروز دانستهاند، همچنان كه شنيدهايم و خواندهايد كه روز ازدواج حضرت علي(ع) و صديقه طاهره(س) نيز در نوروزي بوده است و اينكه در متون كهن نيز آمده كه آفرينش آدم(ع) هم در همين مبارك روز رقم خورده و... و حال در حيرتم از آن نويسنده كه اينهمه شايستگي و بايستگي را وانهاد و در سالياني نهچندان دور و دير در يكي از مطبوعات وطني نوشت: بچه من از كريسمس خوشش ميآيد!
- پژوهشگر حوزه فرهنگ و ادب