محمد حسيني و خانوادهاش كه گزارششان موضوع جلد همين شماره هم شده است نمونهاي مناسب براي اين اتفاق هستند. آنها دربرابر مشكلات هيچ وقت نااميد نشده و به قول معروف به جاي ديدن نيمه خالي ليوان هميشه نيمه پر آن را ديدهاند. به زبان سادهتر محمد بهجاي اينكه از بيكاري بنالد و نبود شغل در زادگاهش را بهانه كند، سيل گردشگران را ديد و براي ارائه خدمات به آنها، آستينهايش را بالا زد. همسرش نيز به جاي اينكه از بيكاري شوهرش گله كند از مهارتش در آشپزي استفاده كرد و حالا سرآشپز رستوران آفتاب است. مادر و مادرخانم محمد نيز همينطور، پابه پاي فرزندانشان در رستوران كار ميكنند تا اعضاي خانواده نسبت بهكار دلسرد نشوند.
كوچكترهاي خانواده نيز از قافله عقب نماندهاند و براي به رخ كشيدن هنرشان كه ساخت صنايعدستي است فرصت را غنيمت شمرده و با فروش آن به مسافران كمك حال خانواده شدهاند؛ اينها فقط برخي از دلايلي است كه سبب شده پاي داستان زندگي خانواده حسيني امروز به روزنامه باز شود به اين اميد كه افراد بيشتري از زندگي آنها درس بگيرند و با تغيير سبك زندگيشان يعني جايگزيني اميد و تلاش بهجاي رخوت و يأس براي توانمند كردن خود آستينها را بالا بزنند.
امروز اگر خانواده حسيني در رستوران آفتاب سر خود را بالا گرفته و با افتخار از زندگيشان ميگويند، بايد از همت و اميدشان ممنون باشند كه هيچ وقت مشكلاتي مانند فقر تسليمشان نكرد. البته دراين بين بايد قدردان راهنمايان دلسوزي كه تجربيات خود را از ديگران دريغ نميكنند و نهادهاي حمايتي مانند كميته امداد امام خميني(ره) نيز بود كه با حمايتهاي مادي و معنوي خود توانمندسازي مددجويان را در دستور كار خود قرار داده و بهمعناي واقعي، به جاي ماهي بخشيدن ماهيگيري را به آنها ميآموزند.