وقتي نقشه او گرفت، وي توانست از خودرو پياده شود و از مردم كمك بخواهد.حوالي نيمهشب 26 اسفندماه سال گذشته، دختر نوجواني در خيابان ابريشم در جنوب تهران از يك خودروي پژو پياده شد و به سرعت به سمت يك فروشگاه دويد. پشتسر او مردميانسالي درحال دويدن بود و دختر نوجوان بالاخره خود را به فروشگاه مواد غذايي رساند و فريادزنان از صاحب آن كمك خواست. او كه دستپاچه و وحشتزده بود، مدعي شد كه 2نفر او را ربودهاند.
صاحب فروشگاه نيز اهالي محل را خبر كرد و مردم ابتدا مرد ميانسالي را كه پشتسر دختر نوجوان ميدويد دستگير كردند و بعد با پليس تماس گرفتند. طولي نكشيد كه دومين متهم پرونده نيز دستگير شد. او بيخبر از ماجرا زماني كه از مغازهاي در آن حوالي بيرون آمد و به طرف خودرو رفت، با ديدن جمعيت كه در آنجا جمع شده بودند، فهميد كه همدستش گير افتاده و پا به فرار گذاشت اما اهالي محل مانع فرار او شدند و هردو را تحويل ماموران كلانتري 160خزانه دادند. اما ماجرا چه بود و دختر نوجوان چطور در دام اين دو نفر گرفتار شده بود؟
- نقشه شوم
2متهم 44 و 24ساله به اداره پليس منتقل شدند. دختر نوجوان درحاليكه هنوز وحشتزده و مضطرب بود وقتي پيش روي مامور پليس قرار گرفت درخصوص جزئيات ماجرا چنين گفت: ساعتي قبل همراه پدرم در ميدان شهدا بوديم كه او براي انجام كاري از من جدا شد و خواست خودم به تنهايي به خانه بروم. بعد هم مرا سوار خودروي پژو كه بهنظر ميرسيد تاكسي است كرد و خودش رفت.
در بين راه راننده و پسرجواني كه روي صندلي جلو نشسته بود با يكديگر صحبت ميكردند و من تا به آن لحظه متوجه نشدم كه با هم همدست و دوست هستند و نقشه شومي در سر دارند. در بين راه راننده سيگاري روشن كرد و از من پرسيد كه آيا دود آن مرا اذيت ميكند؟ من سرم را تكان دادم كه يعني مشكلي نيست.
پسرجواني كه در صندلي جلو نشسته بود اما شروع كرد به سرفه كردن و به بهانه اينكه دود سيگار اذيتش ميكند به صندلي عقب آمد. او سرصحبت را با من باز كرد و وقتي ديد من جوابش را سربالا ميدهم با موبايلش يك فيلم مستجهن نشانم داد. وحشت كردم و ميخواستم از ماشين پياده شوم اما او با تهديد مرا مجبور به سكوت كرد و پس از آن مورد آزار و اذيت قرار داد.
درحاليكه التماس ميكردم رهايم كنند راننده كنار خيابان توقف كرد و اين بار جاي خود را با پسرجوان عوض كرد. او هم نيت شومي در سر داشت كه من خودم را به بيحالي زدم و گفتم حالم بهشدت خراب شده و دچار تنگي نفس شدهام. واقعا حالم بد شده بود اما كمي هم نقش بازي كردم تا آنها را بترسانم. در چنين شرايطي پسرجوان كنار خيابان توقف كرد تا برايم آب يا آبميوه بخرد. آنجا بود كه باز هم خود را به بيحالي زدم و به بهانه اينكه حالت تهوع دارم از ماشين پياده شدم. مرد ميانسال هم پياده شد تا مرا بپايد اما من از فرصت استفاده كرده و در يك لحظه از دستش فرار كردم و به سمت فروشگاه رفتم و درخواست كمك كردم.
- وسوسه
با شكايت دختر نوجوان 2متهم صبح ديروز براي انجام تحقيق و آخرين دفاع به شعبه هفتم دادسراي جنايي تهران منتقل شدند. پسرجوان درحاليكه اشك ميريخت به قاضي سعيد احمدبيگي گفت: من صاحب يك فروشگاه لباس در شرق تهران هستم و مرد ميانسال را بهعنوان راننده استخدام كرده بودم.
نميدانم چه شد كه آن شب ناگهان وسوسههاي شيطاني به سراغم آمد. وي ادامه داد: آن شب راننده دنبالم آمده و قصد رفتن به خانه را داشتم كه در بين راه دختر نوجوان را ديديم. از راننده خواستم تا او را هم سوار كرده و هرجا كه ميخواهد برساند. راننده هم توقف كرد. اصلا نقشهاي از قبل نداشتيم و همهچيز در يك لحظه اتفاق افتاد. درست وقتي كه به صندلي عقب رفتم وسوسه شدم كه حالا بهشدت پشيمانم و تقاضاي بخشش دارم.
متهم رديف دوم مرد ميانسال و راننده مسافركش است. او ميگويد معتاد به شيشه و ترياك بوده اما چندماه قبل ترك كرده است. او هم ادعا كرد كه همهچيز اتفاقي بود.به گزارش همشهري، پس از پايان جلسه آخرين دفاع، متهمان به زندان منتقل شدند تا پس از صدور قرارمجرميت، در دادگاه كيفري محاكمه شوند.