اينكه تلگرام آمد و ميليونها آدم را درگير خودش كرد، بخشي از سرنوشت ما بود. تقريبا كسي نميتوانست موبايل را انتخاب نكند و مردم نميتوانند بدون موبايل زندگي كنند، پس احتمالا در آينده نيز بدون آنچه كه به موبايل و شبكههاي اجتماعي مربوط است، زندگي نميشود. بسياري از پديدههاي بشري آمدند و دير يا زود قسمتي از سرنوشت ما شدند؛ به اين معنا كه نه فقط جاي خودشان را در ميان ما باز كردند بلكه بعد از مدتي راه را براي آنچه متعلق به آن پديدهها هم هست، باز كردند و در آينده دور يا نزديك پديده جديدتري از نسل بعدي بهدنبال آن آمد.
عدهاي خواستند مقابل اين آمد و رفت بايستند اما غالبا موفق نبودند و پديدهها يكي پس از ديگري از عالمي ديگر به دنياي ما ميآمدند و خوب يا بد، زشت يا زيبا سرانجام جاي خود را در بين مردمان باز ميكردند. كسي نتوانست جلوي اتومبيل را بگيرد و هنگامي كه اتومبيل آمد، خيابان كشي هم بايد ميآمد و بهدنبال آن سبك مغازهها در كنار خيابانها و شكل دادن به شهرهاي امروزي و... ساير پديدهها هم كم و بيش اين چنين بودند؛ هم عوارض داشتند و هم دنباله و ماجرايشان قبل و بعد داشت و ما ميبايست با تمام اينها همراه ميشديم.
حال ممكن است از كلام من، جبر را برداشت كنيد و ممكن است كسي بگويد تو اختيار را زير سؤال بردي. حال آنكه فهم سرنوشت، بهمعناي جبر نيست. اتفاقا عين زمان شناسي است. آينده ما بهدست ماست اما سرنوشت را هم نميشود منكر شد. هم سرنوشت ميآيد و تقدير ما را رقم ميزدند و هم ما اختياري داريم كه ميتوانيم آن را تغيير دهيم. اما اختيار آدمي مطلق نيست و فهم محدوديت اين اختيار هم خود نوعي از معرفت است.
سرنوشت ميآيد و ما بنا به آمادگياي كه داريم به آن شكل ميدهيم. اگر سرنوشت ما اين است كه تكنيك و تكنولوژي بر سر ما بيايد و يكي پس از ديگري ابعاد خود را نمايانتر از قبل آشكار كند، ما نيز در همين راستا اختياري داريم كه اين سرنوشت را از آن خود كنيم. ما ميتوانيم پديدههاي دنياي مدرن را بگيريم و از اين اخذ هم گريزي نداريم كما اينكه تا به اين ساعت هم نداشتيم اما ميتوانيم مدرني را فهم كنيم كه آن مدرن آلمان، ژاپن و انگليس نباشد. اين اختيار ماست اختياري كه در كنار سرنوشت و ملازم با آن فهم ميشود. درك اين اختيار آغازي بر مسيري است كه فردا و پسفردايش دقيقا بر ما مشخص نيست اما هر چه هست مسيري است آغازشدني.