اين نمادي است از انجمني كه براي حمايت از بيماران اوتيسمي، تلاش ميكنند. اوتيسم يا «درخودماندگي» يك بيماري است كه علت روشني برايش پيدا نشده. شايد ريشه آن به مسائل ژنتيك مرتبط باشد. پسران، سهبرابر بيشتر از دختران، اوتيسم ميگيرند. اوتيسميها به كارهاي غيرمعمول اشتياق داشته و در روابط اجتماعي دچار تداخل و در ارتباطات كلامي، دچار اشكال ميشوند. انجام حركتهاي تكراري از ويژگيهاي اين بيماري است. مثلا تكرار كلمات يا انجام مداوم يك حركت خاص. آنها تنهايي را بيشتر دوست داشته، از يكنواختي استقبال كرده و از تغيير هراسان ميشوند. حتي ممكن است به خشونت دست بزنند. تلاشهاي بسياري براي درمان اين بيماري در جريان است و درخواستهاي فراواني براي حمايت از اين بيماران و كمك به خانوادههاي آنها در جامعه شكل گرفته است. شايد در حدود سنين 2يا 3سالگي بتوان اوتيسم را شناسايي كرد.
اما يك نكته مهم. از زاويه ديگر، برخي از آدم بزرگها هم گرفتار اين اختلال هستند. نه بهمعناي علمي آنكه بخواهيم خودمان را اوتيسمي بناميم؛ نه! بلكه ابتلا به يك حالت پيچيده «خودتكراري». ما دچار تكرار شدهايم. صبحها و عصرهاي تكراري و واماندگي در برابر تكنولوژي.
چك كردنهاي مداوم موبايل. شكلك فرستادنهاي تلگرامي. تماشاي هرشبه سريالهاي تلويزيوني. مهمانيهاي دورهمي و تخمه شكستنهاي الكي. دوستي ميگفت در ايام عيد نتوانستم حتي يك خط كتاب بخوانم. غصه ميخورد. گفتم نگراننباش. اصلا يك سؤال. تو چرا بايد كتاب بخواني؟ مگر به كتاب خواندن محتاجي؟ مشكل اينجاست كه ما ميخواهيم براي رفتارهاي روشنفكرانه در زندگي خود جايي باز كنيم. كتاب بخوانيم. فيلم ببينيم. شعر حفظ كنيم و نقاشي بكشيم. اما از اين مطلب غافليم كه زندگي ما در يك حلقه تكرار، گرفتار شده است. اصلا مگر قرار است ما به جايي برسيم كه براي آن مهارتي لازم داشته باشيم. يكي پرسيد: آقا ببخشيد من از كدام طرف بايد بروم؟ گفت كجا ميخواهي بروي؟ پاسخ داد نميدانم؛ جاي خاصي مدنظرم نيست. خنديد و گفت: پس از هر طرف كه بروي درست است! انگار قرار نيست تغييري در اهداف زندگي خود ايجاد كنيم؟ مثلا اخلاق يا رفتارمان را خوب كنيم؟ كه بهخاطر آن نياز به مشورت داشته باشيم يا به كتاب خواندن محتاج باشيم؟ حالا خودتان قضاوت كنيد. آيا ما دچار در خودماندگي نشدهايم؟