چون كه آدم، آدم است و بايد لقمههاي معنوي و روحاني نيز براي خودش بگيرد تا كم نياورد و اصلا آدمي آمده است كه به اين كار بپردازد؛ كه بقيه چيزها، بهانه اين كار و جاده و بستر اين كارند. مگر قرآن نفرموده كه هدف از خلقت ما، عبادت بوده است؟ و روزهاي اعتكاف، روزهاي جدايي از شهر و زندگي شهري و ماشيني و قسطها و آرزوهاي شخصي و... است، براي رسيدن به آن بعد ديگر؛ به آن ديگر سو. خوش به سعادت آنها كه ميروند و خوب اعتكاف ميگيرند. آنها برميگردند با انرژي مضاعفي و ما كه ماندهايم و نرفتهايم، با روحي خسته به زندگي شهريمان ادامه ميدهيم.
بزرگي ميگفت كه آدمها مثل ماشينهايي هستند كه بايد خودشان را براي عبور از گردنههاي سخت و دشوار زندگي آماده كنند. خب، اين ماشين را چطور بايد آماده كرد؟ گام اول اين است كه بپذيريم سرعتمان بالا رفته و اين پدال گاز لعنتي را ول نميكنيم، تختگاز داريم در دنيا ميرويم و حواسمان به آخرت نيست. گاهي اوقات لازم است كه بزنيم بغل، گوشهاي توقف كنيم و آبي به سر و صورتمان بزنيم؛ اين باتريهاي زهوار در رفته بايد شارژ دوباره شوند و اعتكاف ميتواند همان ناجي ما باشد در گردنههاي زندگي. 3روز ميتوان ترمز دستي اين ماشين را در جاده دنيا كشيد و براي حركت در آينده آماده شد. اين سه روزعبادت براي تجديد قواست. اولياي خدا هم همين روش را داشتند. آنها هيچگاه از عبادت، زدگي پيدا نميكردند. اين است كه ميبينيد آنها عاشق عبادت بودند. نهتنها خسته نميشدند بلكه نيرو هم ميگرفتند و اين عبادتها برايشان رشد صعودي داشت. اعتكاف و عزلت و گوشهگيريها و گوشهنشينيهاي هوشمندانه و كوتاهمدت، چيزي است كه حالا حتي روانشناسان و عالمان غربي هم به اهميت آنها پي بردهاند چراكه آدمي را، معنا بايد.