مردها هم آدماند. روح دارند. جنسيت براي جسمهاست و هيچ روحي، مذكر يا مؤنث نيست. اين قالب جسم است كه مرد يا زن ميسازد. اما هر جسمي روح دارد و هر روحي محتاج محبت است.
اين روح ميتواند بنده صالح خدا باشد؛ چه زن و چه مرد. و ميتواند شيطاني خطاكار و ديوي پليد باشد؛ چه زن و چه مرد.
مردها را هم بايد دريافت. بايد مراقبشان بود. بايد با آنها مهرباني كرد. البته محبت به مردها قدري متفاوت است از محبت به زنها. شايد نيازي نباشد همسري دست نوازش به سر مردش بكشد يا قربان صدقه او برود- كه البته اگر نوازش هم كند چيز بدي نيست- اما نياز مرد آن است كه همسرش به او توجه كند و در امتداد اين توجه، دو اتقاق را رقم بزند: 1- به مردش اعتماد كند. 2- به مردش افتخار كند.
اين دو اتفاق دل مرد را گرم ميكند. مردها نقصهاي جورواجوري دارند، اما خيلي وقتها قابل اعتمادند و همين اعتماد است كه براي زنها، سببساز اتكا و تكيهدادن است. زن دوست دارد به مردش- چه پدر باشد، چه برادر و چه همسر- تكيه كند. زن، قهرمان وزنهبرداري نيست بلكه ريحانه بهشتي است، پس طاقت سقفهاي سنگين و بارهاي سهمگين را ندارد و وجودش ميطلبد به يك استوانه مستحكم تكيه داده و تاج زنانه بر سر بگذارد. اما اگر بخواهد به مردش اتكا كند، بايد به او اعتماد كند و براي يك مرد، جذابترين نوع محبت آن است كه در دلش احساس كند همسر و فرزندانش به او اعتماد كردهاند.
اين دو يعني اعتماد و اتكا، چيز ديگري را خلق ميكند به اسم افتخار. زن اگر بتواند بهوجود مردش افتخار كند، سرتاسر وجود مرد لبريز از عاطفه و مهرباني ميشود. مهم اين است كه زن، مردش را تحقير نكند، مسخره نكند، دست نيندازد، به بازي نگيرد، عزتاش را در جمع، لگدكوب بيتوجهي خود نكند و شأن او را پاسداري كند. اينها همه، نوعي است از محبت كردن به مردها. البته مردها قدري پيچيدهاند و محبت كردن به آنها، مهارتهاي پيچيدهاي لازم دارد كه فقط از دست زنان ساخته است.