طولي نكشيد كه گزارش فرماندار مدينه به اين مضمون به بغداد رسيد:
جعفربنمحمد ضمن وصيتنامه خود ۵ نفر را بهعنوان وصي خود برگزيده كه عبارتند از:
1- خليفه وقت منصور دوانيقي
2- محمدبنسليمان (فرماندار مدينه و خود گزارش دهنده)
3- عبداللهبنجعفر (برادر بزرگ امامكاظم)
4- موسيبنجعفر عليهالسلام
5- حميده (همسر آن حضرت)
فرماندار در ذيل نامه كسب تكليف كرده بود كه كداميك از اين افراد بايد كشته شوند؟! منصور كه هر گز تصور نميكرد با چنين وضعي روبهرو شود، فوقالعاده خشمگين شد و فرياد زد: اينها را نميشود كشت.
شاه بيت دوم
در زمان حكومت منصور دوانيقي و هارونالرشيد، قيامهاي مسلحانه پيدرپي و متناوب علويان و بنيهاشم با شكست روبهرو شد و با شهادت رهبران اين نهضتها و شكست نيروهاي طرفدار آنان، عملا ثابت شد كه در آن شرايط، هرگونه اقدام حاد و مسلحانه محكوم به شكست است و بايد مبارزه را از راه ديگري شروع كرد.از اين نظر پيشواي هفتم، امامكاظم(ع) از دست زدن به اقدامات حاد و تند چشمپوشيده بود و تنها به سازندگي افراد، بيداري افكار، معرفي ماهيت پليد حكومت عباسي و گسترش هر چه بيشتر افكار تشيع در سطوح مختلف جامعه ميانديشد. براساس همين برنامه بود كه امام با وجود تحريم عمومي همكاري با آن حكومت ستمگر، با اشغال مناصب مهم به وسيله رجال شايسته و پاك شيعه مخالفت نميكرد، زيرا اين كار از يكسو موجب رخنه آنان در دستگاه حكومت بود و از سوي ديگر باعث ميشد مردم بهويژه شيعيان زير چتر حمايت آنان قرارگيرند. علي بن يقطين كه يار جاني امام بود، وزارت هارون را پذيرفت. بعدها چندين بار خواست استعفا كند، ولي امام او را از اين تصميم منصرف كرد.