اما معضل تابلو اصلا تازه و مدرن نيست و ما از زمان ظهور پديدهاي به نام تابلو در تهران، با آن مواجه بودهايم؛ يعني از همان وقتي كه مقرر شدكه هر كسي موظف است براي مغازهاش تابلويي نصب كند.
البته بد نيست بدانيد قبل از اينكه حكم زدن تابلو از طرف حكومت صادر شود، مغازهداران نصب تابلو را روي سردر مغازه ننگ ميدانستند، حالا بماند چرا. اما بعد از اينكه دستور زدن تابلوي سردر مغازهها اعلام و بهشدت پيگيري شد، كم كم اجبار، قبح ماجرا را ريخت. ريخته شدن قبح همانا و شروع چشم و همچشمي همانا و... خلاصه كار به جايي رسيد كه دولت دوباره حكم صادر كرد كه همه تابلوها به ابعاد 60در 50سانتيمتر برگردانده شوند. روي تابلو البته تبليغات آنچناني نبود. مثلا 2متر تابلو ميزدند و مينوشتند: مغازه چلوكبابي آقاي حسينآقا، مغازه خياطي آقاابوالفضل نوظهور و... البته نوظهور اسم مغازه بوده است چون آن وقتها تهراني اصيل هيچوقت خودش را با فاميلي معرفي نميكرده و اين كار را هم ننگ و عار ميدانستند.
حالا حدود 100سال از ظهور نخستين تابلوها بر سردر مغازهها ميگذرد و در اين 100سال ما نهتنها نصب تابلو را در همه نقاط شهرها رو به ساماني درست نبرديم بلكه هر روز بدتر از ديروز شديم و در و ديوار شهر را پر از تابلو، بيلبورد، استند، تراكت و... كرديم. كسي هم حواسش نيست كه اينهمه شلوغي چه تأثير مستقيمي روي روح و روان ما ميگذارد. درحاليكه اينهمه بلبشو در تبليغ ميتواند با يك طراحي تابلوهاي واحد در قد و قوارههاي يكسان ساماندهي شود. اصلا تابلو آمده تا فقط معرف مغازه باشد و نشاني براي پيدا كردن آن. اصلا در روزگاري كه مردم كمتر گول تبليغات را ميخورند و كيفيت خودبهخود تبليغي مؤثر است، نيازي به بزرگ كردن ابعاد تابلو نيست. جداي اينها هر كسي در گوشي تلفن همراه خودش اپليكيشنهايي براي يافتن مكانهاي مورد نيازش دارد؛ از رستوران گرفته تا انواع مغازههاي خدماتي. تبليغات مدرن هم سالهاست كه از سردر مغازهها فراتر رفتهاند و رخنه كردهاند در دنياي مجازي و روشهاي نوين بازاريابي.
البته انتقاداتي در يكسانسازي تابلوها از سوي برخي كارشناسان وجود دارد؛ مثل نقدهايي كه به يكسانسازي تابلوها در ميدان انقلاب وارد شد. يكنواختي تابلوها بعد از مدتي باعث تكرار و ملال ميشود، بهويژه وقتي تابلوها رو به كهنگي بروند، مگر ميشود تابلوي كتابفروشي با اغذيهفروشي به يك شكل و شمايل باشد. تابلوها بايد به شكل اول ميماندند چون تنوعشان ميتواند باعث تنوع بصري شود. تابلو بايد با نما هماهنگ باشد و در يكسانسازي، اين امر ديده نميشود و... هرچند تمام اين انتقادات در حوزه شيوه اجراي اين يكسانسازي وارد است و به اصل ماجرا كاري ندارد. هيچكسي هم دوست ندارد وارد خياباني پر از تابلوهايي رنگارنگ شود كه اغلب فاقد كارشناسي و زيباييشناسياند و چشمش آنقدر از تابلوها پر شود كه چيز ديگري نبيند. از سوي ديگر همانقدر كه يكنواختي ملالآور است، تنوع بدون كارشناسي و ذوق هنري، شلختگي به بار ميآورد. مثل اين ميماند كه صورت نازيبايي را بدون اصلاح و رفت عيبها، آرايش كني. در اين يكسانسازي هم مثل همه كارها بايد نگاه صفر و صدي را كنار گذاشت و كار را بهدست كاردان سپرد تا هم از شر تابلوهاي رنگ به رنگ بزرگ و كوچك خلاص شويم و هم به بلاي يكنواختي دچار نشويم.