متن کامل پیام فریدون صدیقی به شرح زیر است؛
محاسنش غیرقابل شمارش است، مثل هر مرد شایسته و منزهی. قدرتش موجب ترس است، مثل هر مرد دانا و صادقی.
کافی است همین دو جمله برای برشماری ویژگیهای یکی از نوادر عالم روزنامهنویسی و کاغذنویسی از عصر ظهور روزنامه در ایران تا حال و اکنونها.
سید فرید رفیق من و همسایه من است، اصلاً دیوار به دیواریم، لر و کرد. چه معجون عجیبی، شاید روزنامهای دیواری بر درگاه عصر سادگیها و دست و روبوسیهای بیکلک، شاید شربت سکنجبین برای عصرانهای بهاری با مغز کاهو در دره آبیدر سنندج من یا دامنه فلکالافلاک سیّد فرید. گرچه او به تنهایی شربت آبلیمو است: کمی ترش، کمی شیرین. اصلاً او میتواند شربت تلخ باشد، چون هر داروی مفیدی تلخ است. وقتی سیّدفرید باشید خشم هم، مثل طنز، همیشه سایه پیش یا پس شماست.
سیدفرید قاسمی رفیق چند صد ساله من است و به هزار سال نمیرسد، چون دستکم صد سال از من، اکبر قاضیزاده و مهدی فرقانی و حتی یونس شکرخواه جوانتر است. گرچه آن صورت محکم، آن نگاه نافذ، دهان گرم، سبیل زبر و آن آمد و رفت و آن قامت راست، شمایلی از او میسازد به قدمت تاریخ لرستان. مگر نه اینکه از بس متنخوانی و فیشنویسی کرده و از بس حافظهاش عمیق و دور است جا دادن همه نامها و نشانهها، روزنامهها، مجلهها، کتابها و نویسنده و مشاهیر در آن کم است.
او گنجینه ناطق و مکتوب روایتهای بیشمار در روزگار بیتکیهگاهیهاست. یعنی از آن دست رفقایی که تعدادشان انگشتشمار است، چون سارق اوقات فراغت شما نیستند. او واقعیت محض و حقیقت محض است. او لافزن و زیادهگو نیست. او گزیدهگوست.
بیادعاتر از فلکالافلاک، در حالی که یکی از قلههاست و سند به نامش زدهاند. اما، همیشه در دامنهها قدم میزند تا راوی خاطره، واقعه، حادثه، حماسه و حضور، مدارا و مداوا باشد. او از جمله کسانی است که شبیه خودش نیست. یعنی شبیه آنچه میبینید نیست. آن دیگری او عالمی دارد. مثلاً، ممکن است گاهی از دست دوست یا دوستانی به دلایلی نامکشوف رنجور شود و هیچ نگوید، پس به خلوت میرود و درد میکشد و از درد یک هفته یا بیشتر یا خیلی بیشتر پا از خانه بیرون نمیگذارد و به تلفن احدی هم جواب نمیدهد تا اینکه روز یا شبی او را میبینید که اصلاً شبیه هیچوقت نیست. در چنین مواقعی بهتر است بدانید این محقق و پژوهشگر پرحوصله و دقیق و سمج، حوصلهاش از دست شما رنج برده است از بس که بیدقت هستید و به جای مجله امید ایران نوشتهاید مجله ترقی و اشتباه را به او نسبت دادهاید.
البته، او شما را بابت این نسبت میبخشد، ولی خودش را نمیبخشد که چرا به تلفن آن روز شما پاسخ داد و هزار گمشدهتان را پیدا کرد و حاصل ده سال جستوجو را بیدریغ تقدیم کرد و نتیجهاش آن خطای عیان شد، پس معتکف میشود. با اینهمه سیّدفرید همیشه حاضر و فاتح است. چون مثل هر فاتحی احساس خستگی نمیکند، حتی اگر سیگار به سیگار دنبال دو سطر جامانده از تاریخ مطبوعات ناچار شود خود را به فلکالافلاک برساند و به خاطر همین سماجتها و رنجبریهاست که حافظهاش هر روز صیقل میخورد تا فقط حافظ تاریخ نباشد، بلکه تاریخنویس و تحلیلگر باشد. میدانیم برای تحلیلنویسی، فقط حافظه کافی نیست. هوش و ذکاوت هم لازم است. او هر سه را دارد. به همین دلیل تحلیلهایش خبر از نبوغ او میدهد. یعنی آدم مفیدی که مهم است. برعکس برخی کسان که جایگاه مهمی دارند، اما اصلاً مفید نیستند. کار سیّد روشن کردن تاریکیها در مطبوعات است، نه خاموش کردن روشناییهای آن. پس بینیاز از فریاد زدن برای آنکه بگوید من هم هستم یا من دارم میآیم. نه، او از مهم بودن فراری است، چون مفید است. پس مهم است.
کاش سیّد وزیر فیلم و سینما میشد به خاطر بلوغ زودرسی که دارد. چون این بلوغ به او اجازه میدهد تا همیشه پا به دنیای واقعیت بگذارد و سر و سامانی به سینما بدهد، گرچه سینما رؤیاست و وزیر نمیخواهد.
حالا جناب آقای سیّدفرید قاسمی، رفیق من، کاش میشد چند روزی با اتوبوسی دماغدار با هم به سفر میرفتیم. ابتدا به کردستان سر میزدیم. بعد در لرستان ترمز میکردیم. بین فاصله، دمبهدم توشه راه باز میکردیم مشتمل بر ماست و خیار و نان ساجی و کمی صدای دف بیژن کامکار و کمانچه فرج علیپور. افسوس که این روزها ساده بودن دریغ شده است. کرد بودن و لر بودن عجیب شده است. ملالی نیست رفیق! اسب را زین کن برویم، دشتهای انتظار یورتمه میروند زیر آسمان بیباران.
مراسم تجلیل از ۳۹ سال فعالیت «سیدفرید قاسمی» در عرصههای روزنامهنگاری و پژوهش، با حضور اساتید و پیشکسوتان رسانه در روز ۲۶ اردیبهشتماه در یازدهمین همایش روابطعمومی الکترونیک برگزار میشود.