بخل و خساست يعني دست بستگي بهطوري كه انسان زورش بيايد خرج كند. در مقابل بخل هم سخاوت است؛ دست و دلبازي. بعضي اوقات آدمي مرز ميان بخل و عدمبخل را به درستي تشخيص نميدهد.
مرزهايي براي شناسايي بخل وعدم اسراف وجود دارد. بخيل كسي است كه چيزي را كه ضرورت زندگي خانوادهاش است فراهم نميكند حالا چه يك ريال و چه يكميليون. اين خرج بجاست ولي خسيس زورش ميآيد، يعني به هر عادل و متديني بگوييد كه آيا اين خرج كردن اسراف است، ميگويد نه اين اسراف نيست. اين يك شاخص براي تشخيص مرز بخل و عدم اسراف است.
بعضي وقتها هم هست كه من اگر قرار باشد ديگران خرج كنند نميگويم اسراف است و ميگويم خيلي خوب كاري كرديد اما اگر قرار باشد از جيب خودم خرج كنم ميگويم اسراف است؛ مثلا من الان به شما ميگويم كه چطور ميدانيد كه در جلسات ما يك بستني هم وسط جلسه بدهيم، همه شما ميگوييد خيلي عالي است و بسيار تأثيرگذار است. بعد به يكي از شما ميگويم حالا شما اين هفته را مهمان كنيد. بلافاصله ميگوييد نه آقا! اين كارها اسراف است. ميرويم خانهمان يك چيزي ميخوريم. چه شد! شما خرج كنيد اسراف است اما اگر ديگران خرج كنند بهنظر شما خيلي بجاست؟ اين هم يك معيار است.
آدم بخيل از مهماني رفتن خيلي خوشاش ميآيد. آدم سخي هم از مهماني دادن خيلي خوشاش ميآيد. كريم اينگونه است. بالاخره مهماني چيز خوبي است يا نه؟ ميگوييم بله. همانگونه كه رفتنش خوب است آمدنش هم خوب است. جالب است بدانيد روايت داريم كه خداوندسخي كافر را از بخيل مومن، بيشتر ميخواهد. بالاتر از كفر و ايمان كه نيست. كافر باشيد و سخي باشيد بهتر است از مومن بخيل. خيلي حرف بزرگي است.
اما چه كنيم كه سخاوتمند شويم؟ اگر من الان دست كردم در جيبم و به مردم كمك كردم اما اين كارم را با اكراه انجام دادم من بخيل نيستم اما سخي هم نيستم چون به اكراه اين كار را انجام دادم و از صميم قلب نبود. تنها براي اينكه ميخواستم از بخل دوري كنم، كمكي كردم. در واقع كسي سخي است كه عاشقانه كمك كند و عاشق محرومان باشد. اگر شما عاشق محرومان شديد از روي عشق خرج ميكنيد و باكي هم نداريد.