با آنان كه روزگار را به خسران ميگذرانند كه حرفي نيست. اين جماعت اهل غفلتند. اين خطاب به كساني است كه ايمان دارند و نسبت به زمانه خود آگاه هستند. اين چنين مردمان يا بايد اهل عمل باشند يا اهل صبر. اينكه وظيفه افراد چيست و در لحظه حال بر كدام حالند، يك بحث است و اينكه روزگار، كدام روزگار است، بحثي ديگر.
از براي اهلحق، روزگار از 2 حال خارج نيست يا روزگار تعليق است يا روزگار اقدام. براي مثال روزگار براي حضرات اهلبيت گاهي حالت اقدام داشته است و گاهي حالت تعليق. روزگار نبوي حضرت رسول و حكومت 5 ساله اميرالمومنين نماد بارز روزگار اقدام بودهاند. در آن ايام هر شيعهاي بايد خود را به امام خود ميرسانده و با قبول مسئوليتي در حد توان خود، اهداف را به پيش ميبرده است. در آن زمان اعتقاد شيعه بر آن بوده كه عمل صالح همين اقدامي است كه صورت ميگيرد و اين اقدام در جاي مناسب خود انجام ميگرفته است. اما پس از قيام عاشورا و از امامت زينالعابدين به اين سو، بيشتر حركات معصومين عليهم السلام را بايد در چهارچوب روزگار تعليق رديابي كرد؛ روزگاري كه اصل موضوع بر سر جايش نيست و همگان منتظر آن نسيم رحمتي هستند كه بوزد و جاي هر چيز را مشخص كند. لذا در چنين دوراني، چندان نميتوان دل به اقدامها بست بلكه اقدامها همه در چهارچوب تعليق بسته ميشوند.
ممكن است سؤال شود كه آيا روزگار تعليق روزگار بيكاري و تنبلي است؟ هرگز چنين نيست. روزگار تعليق از قضا از روزگاران پر از اقدام است منتها اين ديدي است كهكننده كار دارد. عامل به عمل بايد بداند كه اين رفتار او نه اصل موضوع بلكه عملي در روزگار تعليق است. پس هيچكس مدافع سكون نيست. پيوسته بايد حركت كرد و مومن، اهل عقيده و عمل و اقدام است ليكن اين نگاه با آن نگاه فرق دارد. آن كس كه در روزگار تعليق گام بر ميدارد، پيوسته نگاه به آينده دور دارد و به دوردستها نظر افكنده و كار خود را طي تاريخي ارزيابي ميكند. براي همين است كه اهالي روزگار تعليق هنگامي كه تيرهاي اقدامشان به سنگ مينشيند، اتفاقا نااميده نشده و رو ميآورند به آيندهسازي. نيرو ميسازند يا آنكه سنگي بلند كرده و روي سنگ پيشين قرار ميدهند. اين سنگها قرار است بماند درحاليكه روزگار چون باد ميرود و ايام تعليق به سر ميرسد و آنگاه وقت ضربه كاري و عملي كه بر نقطه اثر صحيح خود مينشيند، فرا ميرسد.