آدمهاي مفيد و مؤثر در جامعه به اندازه كافي هستند و البته آدمهايي كه ناخواسته زحمت ديگران را با كمكاري و تنبلي و رايزنيهاي زيرميزي و... برباد ميدهند. در اين ميان، آدمهايي هم هستند كه اگر خيلي هم خوب دور و برمان را نگاه كنيم، نميبينيمشان چون اصولا دور و بر ما نيستند، آنها سرشان بهكار خودشان است و تنها دغدغهشان توليد است و برخلاف اغلب ما، كمي، فقط كمي كه به اندازه نياز واقعيشان است، به مصرف هم فكر ميكنند.
اين آدمها كه كمتر ديده ميشوند و بيشتر كار و توليد ميكنند، جمعيت عشايري كشور را تشكيل ميدهند؛ آدمهايي كه هنوز هم در برابر وسوسه شهرنشيني و مصرفگرايي مقاومت ميكنند؛ آدمهايي كه قانعترين و در عين حال پركارترين آدمهاي جامعه بهحساب ميآيند؛ يك جمعيت 2درصدي كه فقط 6درصد مساحت كشور را در اختيار دارند اما 25درصد توليد ملي كشور را برعهده گرفتهاند! درواقع، هر چادر عشايري كه اغلب ما، از دور و وقتي با ماشين از كنارشان رد ميشويم ميبينيم، يك كارگاه توليدي، يك سنگر محيطباني و حتي يك پادگان مرزباني بهحساب ميآيد.
به تعبيري، اقتصاد عشايري، مردميترين اقتصاد ممكن است؛ مردمي كه مبناي زندگيشان را بر تأمين نيازها توسط خودشان گذاشتهاند، آنچنان به كمكهاي دولتي چشم ندارند و حداكثر، تسهيلگري دولتيها را ميخواهند و مصرف را هم به بهينهترين شكل ممكن مديريت ميكنند.
شايد براي اينكه كمي سبك زندگيمان را تغيير بدهيم، لازم باشد چند روزي از زندگي شهري با همه امكاناتش دور شويم؛ امكاناتي كه اغلب آنقدر كه بهنظر ميرسند، زندگي ما را راحت و رضايتبخش نميكنند.
اين دور شدن نه براي صحرانشينشدن است كه قاعدتا، هم كار سختي است و هم شرايطش براي اغلب ما وجود ندارد. كافي است گشتي در تورهاي مسافرتي بزنيم و به جاي گزينههاي پرهزينه خارجي و حتي پيشنهادهاي داخلي كه ما را به شهرگردي ميخوانند، تورهاي آشنايي با عشاير را انتخاب كنيم؛ تورهايي كه در اين روزهاي بهاري دلچسبترين گزينه براي سفر هستند؛ سفري كه ميتواند ديدگاهمان را به جاهايي ببرد كه اغلب نميرود!