بعد از تماس تلفني با پليس، افسر راهنمايي و رانندگي در كمتر از 10دقيقه خودش را به محل تصادف رساند.مامور محترم اعلام كرد كه خودروي عقبي در مورد هر دو خودروي ديگر مقصر است و بايد خسارتشان را بپردازد.بعد هم ما را روانه بيمه كرد و اصرارهاي هر سه راننده براي ترسيم كروكي بينتيجه ماند.صبح روز بعد هر يك از ما، دلخور از عقب ماندن از گرفتاريهاي روزانه، از 3نقطه مختلف تهران به مركز پرداخت خسارت بيمه ايران در ميدان فاطمي رفتيم.
اولين مدركي كه كارمند بيمه از ما خواست، كروكي پليس بود و هر چه گفتيم پليس گفته نيازي به كروكي نيست، نپذيرفت. او از بخشنامهاي ميگفت كه وجود بيش از يك زيان ديده نياز به كروكي دارد.حتما ميتوانيد تصور كنيد با چه گرفتاري و دشواري در گوشه ديگري از شهر دوباره مأمور پليس را پيدا و البته از او خواهش كرديم محبت كند و براي ما كروكي بكشد.به اين ترتيب كاري كه ممكن بود در كمتر از 2 ساعت انجام بشود بيش از 6ساعت طول كشيد تنها به اين دليل كه مأمور پليس و كارمند بيمه هر كدام اصرار داشتند ديگري قانون را بلد نيست.هر چه بود، گرفتارياش سهم ما شد.در آن دفتر بيمه ايران، البته دود اين مشكل به چشم عده ديگري هم رفته بود.
اينكه بعد از هر تصادفي ما ايرانيها دعا ميكنيم و كار حتي به زد و خورد ميكشد شايد به اين دليل باشد كه حدس ميزنيم چنين چاله و چاههايي ممكن است بر سر راه هر كدام مان باشد و براي يك تصادف ساده، يك روز كامل گرفتار قانون بلد نبودن مأمور پليس يا كارمند بيمه شويم.حقوق شهروندي به كنار، آيا اين معطليها مصداق حق الناس نيست؟!