جمعه شب مردي به پليس آگاهي پايتخت رفت و به مأموران گفت كه حدود دو هفته قبل در شهرستان كرمان، مردي را به قتل رسانده است. او مدعي بود كه قرباني را نميشناخته و در درگيري با او دست به جنايت زده است. در چنين شرايطي مأموران با دستور قاضي ايلخاني بازپرس امور جنايي تهران وي را بازداشت كردند. اين مرد صبح ديروز براي بازجويي به شعبه هشتم دادسراي امور جنايي تهران منتقل شد و جزئيات قتل را شرح داد. او مدعي شد كه درگيري مرگبار فقط بهخاطر يك تنه زدن شروع شده بود. قاضي جنايي در پايان جلسه بازپرسي، دستور تحقيق درخصوص ادعاي اين مرد را صادر كرد تا ابعاد پنهان ماجرا آشكار شود. در حاشيه جلسه خبرنگار همشهري به گفتوگو با وي نشست كه ميخوانيد.
- اهل تهراني؟
اهل شهرستانم اما 3سالي ميشود كه براي كار و زندگي به تهران آمدم و با همخانه افغانيام در جنوب تهران زندگي ميكنم.
- پس كرمان چه ميكردي؟
براي سفرواينكه شايد بتوانم كاري دست و پا كنم به كرمان رفته بودم. من كارگر ساختمانيام و گاهي به شهرهاي مختلف سفر ميكنم تا شايد در آنجا كار پيدا كنم و پول در آورم.
- پس چرا دست به قتل زدي؟
مقتول باعث شد. درخيابان بودم و سرم توي لاك خودم بود كه مقتول به من تنه زد. حدودا 35سالش بود. به او تذكر دادم اما با لحن بدي جوابم را داد و سرم فرياد كشيد كه بايد حواست به راهرفتنت باشد. همين باعث درگيري ما شد. وقتي گلاويزشده بوديم مردم دور ما جمع شدند و جدايمان كردند.
وقتي ديديم در وسط شهر و ازدحام جمعيت نميشود دعوا كرد قرار گذاشتيم تا بدون اينكه چاقو يا چوبي همراهمان باشد به بيابانهاي اطراف كرمان برويم و با هم دعوا كنيم. آنقدر يكديگر را كتك بزنيم تا ببينيم كدام يك از ما پيروز ميدان مسابقه ميشود! ساعتي بعد در بياباني حاضر شديم. آنجا ديگر كسي نبود كه بخواهد ما را از هم جدا كند. با خيال راحت دست به يقه شديم و همديگر را كتك زديم. او با مشت به سروصورتم ميكوبيد و من هم با مشت ضربهاي به سرش زدم كه ناگهان او نقش زمين شد. با خود فكر كردم كه ضربه به گيجگاه او خورده و فوت شده است. براي همين از ترسم فرار كردم و شبانه به تهران برگشتم.
- مطمئن هستي كه جان باخته است؟
نه تست نكردم اما احساس ميكنم كه فوت شده است. چون از آن روز به بعد خيلي عذاب وجدان دارم. همين هم باعث شد كه خودم را معرفي كنم. البته بيشترش هم براي اين بود كه يك عده مرا دستكم ميگرفتند و قبول نداشتند براي همين گفتم هرچه سريعتر خودم را معرفي كنم.
- چه كساني قبولت نداشتند؟
من حالم خيلي خوب نيست گاهي توهم ميزنم و نميفهمم چه ميگويم!
- شيشه ميكشي؟
نه قبلا ترياك و كراك ميكشيدم و الان مدتي است كه ترك كردم و شربت متادون ميخورم. توهماتي كه دارم بهخاطر ضربات چوبي است كه هنگام كار در ساختمان به سرم وارد شده است.
- سابقه داري؟
نه اما دلم ميخواهد هرچه زودتر به زندان بروم.