و اما اينكه چرا چنين دستوري وارد شده؟ مثلا چرا نفرمودهاند آن را روي سينه بگذاريد؟ بسيار واضح است. نه تحليل عقلي فلسفي ميخواهد و نه تحليل عرفاني. ميدانيم كه ارزشمندترين بخش بدن، مغز انسان است؛همان بخشي كه فرمانده كل قواي تن است و پايگاه و اتاق فرماندهياش سر انسان است.
در شب قدر وقتي «عبدالله» به درگاه «الله» واصل ميشود، قرآن كريم را روي سر ميگذارد تا يك حرف را به بلندي آسمان فرياد بزند كه از امشب آنچه بر اين مغز يا همان فرمانده كل قواي تن حكومت ميكند قرآن است و بس. از امشب قرآن امير است و عقل اسير. اما در جامعهاي كه ميليونها انسان در شبهاي قدرش چنين صحنه زيبايي را به نمايش ميگذارند و همگي قرآن را بهسر ميگيرند، چرا در چنين جامعهاي، با همه خوبيهايش، باز طلاق، ربا، تجملات، اسراف، مصرفگرايي، خودخواهي و....وجود دارد؟ چرا «دانش اسلامي» بدون «منش اسلامي» جلوه گري ميكند؟ جواب بسيار واضح است: چون ما در شبهاي قدر، تنها كاغذ قرآن را به روي سر ميگذاريم درحاليكه قرار بوده انديشه قرآن را از «روي سر» به «توي سر» ببريم.
در شب قدر ما همان قرآني را به سر ميگيريم كه خداوند متعال از مسير پيامبرش به ما رسانده؛ ولي افسوس و صد افسوس كه متأسفانه ما به قرآني كه ساخته افكار و عقايد بشري و مادي خودمان است و در ذهن ما جاي گرفته است عمل ميكنيم.
قرآن روي سر ما ميگويد بدي را با خوبي جواب بدهيد. درحاليكه قرآن توي سرمان ميگويد بزن ضربتي ضربتي نوش كن.
قرآن روي سر ما ميگويد به گناه نزديك نشويد. درحاليكه قرآن توي سرمان ميگويد يك شب كه هزار شب نميشه.
قرآن روي سرمان ميگويد تبعيت از اهل فسق نكنيد. درحاليكه قرآن توي سرمان ميگويد خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو.
قرآن روي سرمان ميگويد در راه خدا جهاد كنيد. درحاليكه قرآن توي سرمان ميگويد سري كه درد نميكند دستمال نميبندند.
قرآن روي سرمان ميگويد مظلوم را ياري كنيد هر كجاي عالم كه باشد چه ايراني باشد وچه فلسطيني يا سوري و... درحاليكه قرآن توي سرمان ميگويد چراغي كه به خانه رواست به مسجد حرام است.
و همچنان جنگ بين اين قرآن و آن قرآن ادامه دارد. آري، تا وقتي قرآن روي سرها بماند و توي سرها جاي نگيرد، باز هم دردهاي جامعه درمان نخواهد شد و زندگيها سامان نخواهد يافت. قرآن روي نيزه علي را زمينگير ميكند و قرآن روي سر، ما را.