حقوق ناچيزي ميگيرند كه حتي به زحمت ميتوان اسم «حقوق» را رويش گذاشت، بعضا با وجود تحصيلات ممتاز و عاليه، ناگزير از انجام وظايفي غيرتخصصي، تكراري، ساده و پيشپاافتاده هستند، بايد با اقتضائات، سختگيريها و ناملايمات ذاتي «نظاميگري» كنار بيايند و تقريبا 2 سالي، از زندگي شخصي و شغلي و تحصيليشان به دور باشند. هرچند كه خيلي از سربازها به تبع «انسان بودن»شان، سعي ميكنند با اين شرايط دشوار و نامطلوب و نخواستني، كنار بيايند و بخش پر ليوان را ببينند و كنار همخدمتيها، روزگارشان را خوش كنند اما تمام اين سختي در كنار ظاهر آشنا و ساده و خاكگرفتهشان، از آنها در ذهن عموم مردم تصويري مظلوم، معصوم و محروم ساخته و به مرور اين باور را بهوجود آورده كه هميشه بايد هواي سربازها را داشت. حتي بارها ديدهام و حتي در زمان خدمت براي خودم پيشآمده كه رانندههاي تاكسي از سربازها كرايه نميگيرند بلكه شايد حتي به قدر همان چندهزار تومان كه درصد قابلتوجهي از حقوقشان را تشكيل ميدهد كمكشان هم كرده باشند.
در هفتهاي كه گذشت، اتفاق تلخي براي گروهي از سربازان كشورمان رخ داد كه درنهايت دستكم 20نفر از آنان، به شكلي دردناك بر اثر سانحه رانندگي از بينمان پر كشيدند. به فاصله كوتاهي بعد از حادثه، شبكههاي اجتماعي و پيامرسان، پُر شد از سوگنامهها و غمنامههاي مردمي كه در رثاي اين عزيزان ازدسترفته، به ابراز احساسات ميپرداختند و از شرايط ناگواري كه به چنين سرنوشت تراژيكي منتهي شده، شكايت داشتند. اما آنچه در اين بين، بر شدت احساسات تلخ و نارضايتي مردم افزود و حتي گروهي از آنان را رفتهرفته از ناراحتي به سوي عصبانيت سوق داد، واكنش منفعلانه، كُند، خونسردانه و غيرمسئولانه مسئولان مربوطه بود. اطلاعرساني ديرهنگام تلويزيون در اخبار شبانگاهي، تازه آن هم بدون تأكيد روي سربازبودن قربانيان حادثه از يكسو و تعلل شديد مسئولان در اعلام و توضيح جزئيات حادثه از سوي ديگر، عامل اصلي اين تشديد و تغيير احساسات بود؛ آن هم در شرايطي كه درباره شرايط اتوبوس حامل سربازان و اينكه «آيا خودشان بايد اين وسيله را كرايه ميكردند يا نظام وظيفه آن را در اختيارشان ميگذاشت؟»، حرف و حديثهايي وجود داشت.
اما انگار مقامات مربوطه فراموش كردهاند كه ديگر در دهههاي 60و 70زندگي نميكنيم كه بتوان با سكوت و بيسر و صدا برگزار كردن چنين ماجرايي، جلوي خبريشدنش را گرفت و نگذاشت عموم مردم (يا بخش زيادي از آنها) از آن مطلع شوند. دقت ندارند كه اگر به چنين اتفاقي بيتوجه بمانند و خودشان فعال وارد عمل نشوند، ايبسا كُنشهاي از پايين، آنها را به عكسالعمل وا دارد و كاري كند كه تازه از يكي دو روز بعد از حادثه، سيل پيامهاي تسليت و ابراز همدردي مقامات، فضاي رسانهاي كشور را پر كند؛ آن هم وقتي كه ديگران قبلش نوشتهاند كه «چرا اين بار اثري از فلان مقام كه در پيگيري احوال چهرههاي سرشناس هنري و ورزشي پيشقدم بوده، نيست؟».
اگر سرباز ميهن بودن افتخار دارد كه دارد، وظيفه همه مقامات دولتي و حكومتي كشور است كه اين حس غرور و افتخار و تجليل از آنها را به مردم منتقل سازند و حال كه غريبانه و مظلومانه، از بين ما رفتهاند، دستكم به شكلي درخور و محترمانه با آنها وداع كنند؛ وداع با سربازي كه گرچه ظاهرا در ايام مرخصياش بوده اما لباس فرم وظيفهاش را به تن داشته و هنوز درگير خيلي از محدوديتهاي معمول انجام چنان وظايفي بوده. قديميها گفتهاند حرمت امامزاده را متولياش بايد نگه دارد...