با سختي خودش را از غزه به تهران رسانده بود تا در يك برنامه تلويزيوني شركت كند و به قول خودش هنوز معلوم نبود بتواند دوباره به سرزمينش بازگردد يا خير. براي يك سفر ساده، چند ماه گرفتاري كشيده بود. همراه با يك مترجم به مؤسسه همشهري آمد.
اگر حرف نميزد ويژگي خاصي نداشت تا بشود مليت او را تشخيص داد؛ يك شلوار كتان پوشيده بود با يك پيراهن پارچهاي و دمپايي تابستاني. نخستين سؤالي كه از او كردم اين بود كه از وضعيتشان بگويد. تا آخر صحبتمان چيز ديگري نپرسيدم. آنقدر وضع محاصرهشان عجيب بود كه حرف ديگري نميماند. از تمام جنگهايي گفت كه در همه اين سالها عليهشان اتفاق افتاده است؛ از تلفات مادي و جاني كه در اين سالها تجربه كردهاند و هيچ جايگزيني برايش نداشتند. محاصرهكنندگان از ورود كمترين كالاي مورد نياز آنها جلوگيري ميكنند. حتي اجازه ماهي گرفتن از دريا يا ورود سيمان براي ساختمانسازي را از آنها گرفتهاند و در عين حال چيزي حدود ۸۵درصد مردم بيكارند.
از شغل خودش پرسيدم. جزو همان ۱۵درصدي بود كه شغل دارند. صبح تا ساعت ۲ بعدازظهر در ساختمان دولت كارهاي كامپيوتري ميكرد و بعد از ظهر تا ساعت ۱۱ شب هم دنبال كارهاي نظامي بود. ۳۰سال داشت و در كنار همه اين كارها يك مؤسسه خيريه هم راهانداخته بود.
روزها ميگذرد. ماهها، سالها و دههها ميگذرد. نگرانم كه قرنها هم بگذرد و فلسطين همچنان در بند باشد. رسانهها به شيوههاي مختلف به اين ماجرا پرداختهاند آنچنان كه بهنظر ميرسد اين ماجرا براي ما عادي شده باشد ولي هدف رژيم صهيونيستي اين است كه مردم غزه را نااميد كند تا از همكاري با گروههاي اسلامي دست بشويند و سرنوشت خود را بهدست دولتهاي سازشكار بسپارند. آنها هنوز به حمايت ما احتياج دارند.