براي آنكه بدانيم داريم چكار ميكنيم، چه اتفاقاتي اطراف ما در حال وقوع است و ما كجاي اين جريانات قرار گرفتهايم.3محيطبان در كمتر از 3 روز در 2 پارك ملي كشور كشته شدند. يكي از آنها حتي اسلحه هم حمل نميكرده است. آنها به جمع 116محيطبان شهيد ديگر پيوستند. فيشهاي حقوقي نجومي هم به اعتماد و عقايد مردم ضربه زد. دلهاي بسياري از مردم را سوزاند. فاصله طبقاتي را كه مدتهاست همه دلسوزان را نگران كرده بود، به رخ كشاند.
من شخصا نميدانم چطور ميشود به چشم هزاران كارگر كه در دوران ركود، كارشان را از دست دادهاند يا ماهها حقوق نگرفتهاند نگاه كني و حواست به زنگ پيامك موبايلي باشد كه قرار است خبر از واريز ميليونها تومان حقوق ماهانه دهد. شكارچيان در هميشه تاريخ بيرحم بودهاند؛ چه آن شكارچي كه آهوي خوش خط و خالي را فقط براي چند ثانيه تفريح به ضرب گلوله از پاي درميآورد، چه آنكسي كه محيطباني را بدون هيچ وسيله دفاعي با گلوله به شهادت ميرساند و چه آن مديري كه بيتالمال را با بيانصافي تمام تار و مار ميكند. اما آيا ما در زندگي روزمره، وقتي در اتوبوس و مترو، پيرمرد و پيرزني را ميبينيم هنوزهم حاضريم جايمان را به آنها بدهيم؟ وقتي ميدانيم نصف مملكت در بحران بيآبي است و ما زير دوش، آب را ساعتها هدر ميدهيم، آيا خودخواه و بيرحم نشدهايم؟
قضيه به همين سادگي است. البته تأثيرات هر كدام از اين گروه رفتارها بسيار متفاوت است، اما حقيقت اين است كه هر كدام ميتواند مصداق يك نوع بيرحمي باشد. نميشود قطعي حرف زد. اما من وزن يك طرف را كمي بيشتر ميدانم. بزرگ شدن اين قبيل جريانات در رسانهها نشان ميدهد اين پايينترها، بين ما مردم عادي هم خبري هست. ما هم نياز داريم خودمان و زندگيمان را مروري بكنيم. شايد ما هم كمي بيرحم شده باشيم.