و زماني كه اين مطلب را ميگفت 40 سال از مرگ پدرش گذشته بود و او در تمام اين 40 سال هيچ كوششي در جهت يادگيري بيشتر نكرده بود اما اين مطلب را بارها به ديگران گفته و تأسف خود را نسبت به اين سليقه پدر اظهار كرده بود. وقتي كه ذهن شخصي، گرفتار يك تصوير بيحاصل شود، آن شخص ديگر نميتواند براي رفع مشكلاتش به نحو شايستهاي چارهانديشي كند.
اين حكايت بسياري از ناكاميهاي ماست ولي هيچ وقت نخواستهايم علت آن را درك كنيم و اقلا بعد از رفع موانع، مسير پيشرفت را از نو آغاز كنيم.
دختر دانشجويي را ميشناسم كه بيش از 4 سال از مرگ پدرش ميگذرد اما نتوانسته است اين واقعه دردناك را فراموش كند. او فعلا دانشگاه را رها كرده و بهعلت افسردگي مرتبا از بيمارستاني به بيمارستان ديگر ميرود و گاهي هم در منزل بستري ميشود. خوراكش داروهاي آرامشبخش است، او خواب راحت ندارد و هنگام بيداري هم با اندك بهانهاي اشكش سرازير ميشود.
ملاحظه ميكنيد كه يك تصوير ذهني ناخوشايند چگونه زندگي انسان را فلج ميكند و آن را به نابودي ميكشاند. چاره كار چيست؟ حتما شما هم تأييد خواهيد كرد كه زندگي هيچ آدمي بدون مانع و تنگنا پيش نميرود. هيچ كجاي تاريخ را سراغ نداريم كه عوامل موفقيت صددرصد به خدمت آدمي درآمده باشد. هركس محدوديتهاي خاص خود را دارد؛ يكي به لحاظ شرايط بدني دچار محدوديت است، يكي سرمايه لازم را براي پيشرفت ندارد، يكي در منطقه محروم زندگي ميكند و يكي با خانواده خود دچار چالش است.
اصليترين راهحل آن است كه آدمها موانع پيشرفت خود را دقيقا شناخته و وزن آن را تعيين كنند. مهمتر آنكه حواسشان باشد به موانع پيشرفت عادت نكنند. خيلي از اين موانع روزگاري محو خواهد شد اما برخي از افراد بهخاطر ترس از تغيير يا عادت به ناكامي، خودشان را از حركت دوباره محروم ميكنند، مدام نسبت به موانع گذشته سوگواري كرده و ابراز تأسف ميكنند. فرصت براي تغيير هميشه مهياست، كمي قدرت تشخيص ميخواهد و اندكي اراده و شجاعت. به جاي تأسف خوردن، بايد اشتياق موفقيت را در دل شعلهور ساخت.