تاریخ انتشار: ۲۳ مهر ۱۳۸۶ - ۰۷:۱۵

طاها رسولی: مروری بر مهم‌ترین بازی‌هایی که به سینما راه پیدا کرده‌اند به بهانه اکران قسمت سوم «رزیدنت اویل».

نام «رزیدنت اویل» چقدر برایتان آشناست؟ اهل بازی‌های رایانه‌ای هستید یا فیلم‌های سینمایی؟ بدون شک «رزیدنت اویل» به معنی زنده‌شدن خاطرات بسیار خوبی برای گیمرهاست.

در چند سال اخیر، کارگردان‌های سینما از این خاطرات خوب دارند سوءاستفاده می‌کنند و با تبدیل کردن بازی‌های رایانه‌ای به فیلم‌های سینمایی، قصد دارند مخاطبان خاصی برای خودشان دست و پا کنند. اما واقعیت این است که بیشتر فیلم‌هایی که از روی یک بازی ساخته شده‌اند، نه توانسته‌اند نظر منتقدهای سینمایی را جلب کنند و نه نظر گیم‌بازها را.

البته ارزش واقعی یک فیلم مانند رزیدنت اویل را نه یک منتقد سینمایی بلکه یک گیمر می‌تواند تعیین کند؛ بنابراین معمولا به امتیازهایی که سایت‌ها و مجلات فیلم به این فیلم‌ها می‌دهند نمی‌شود اعتماد کرد. اکران سومین فیلم رزیدنت اویل، بهانه‌ای شد که پرونده مهم‌ترین بازی‌هایی که به پرده نقره‌ای راه پیدا کرده‌اند را مرور کنیم.

لوله بازکن‌های قارچ‌خور!
قارچ‌خور معروف میکرو را که یادتان هست؟ اخیرا این شخصیت به‌عنوان معروف‌ترین شخصیت سیبیل‌دار در دنیا شناخته شده. ماریو سال‌هاست که با کنسول‌های مختلف نینتندو به سراغ بازی‌کننده‌ها می‌آید و میلیون‌ها طرفدار دارد. داستان ساخت فیلم بر اساس بازی‌های رایانه‌ای هم به دوران اوج ماریو برمی‌گردد. شاید کسی اصلا نام این فیلم را هم نشنیده باشد اما اولین فیلمی که بر اساس یک بازی ساخته شده «Super Mario Bros» نام دارد و نقش اول‌های آن ماریو و برادرش لوئیجی هستند.

این فیلم یک فیلم خنده‌دار معمولی بود که البته جلوه‌های ویژه خوبی هم داشت. داستان از آنجا آغاز می‌شد که 2 لوله‌بازکن معروف ما به دختری به نام دیزی برمی‌خوردند که سنگی به گردنش بسته شده بود. پس از ناپدید شدن دیزی، ماریو و لوئیجی تصمیم به نجات او از چنگ شاه کوپا می‌گیرند. این داستان برای کسانی که ماریو بازی کرده باشند کاملا آشناست. باب هاسکینز و جان لگویزامو، نقش ماریو و لوئیجی و دنیس هاپر، نقش کوپای شرور را در این فیلم ایفا می‌کردند.

خشم فرانکی
«استریت فایتر» یکی از بازی‌های مبارزه‌ای بسیار معروف تاریخ بازی‌های رایانه‌ای است. دومین باری که بازی‌کننده‌ها توانستند شخصیت‌های 8 و 16بیتی‌شان را روی پرده نقره‌ای ببینند، به سال94 برمی‌گردد.

در این سال، فیلم سینمایی «استریت فایتر» به کارگردانی استیون دسوزا ساخته شد که ستاره آن سال‌های سینمای اکشن یعنی جان کلود ون‌دام (همان فرانکی خودمان)هم در آن بازی می‌کرد. استریت فایتر یک فیلم اکشن تقریبا بی‌سر و ته بود که 15 – 14 شخصیت اصلی بازی را به‌زور در آن گنجانده بودند و در طول فیلم، تنها 10دقیقه فرصت به هنرنمایی هر کدام می‌رسید.

در این فیلم، نقش منفی ‌بازی‌های استریت فایتر - یعنی ‌ام بیسون‌- در یک جزیره مشغول طراحی نقشه‌های پلید است. کلنل گایل، کن، ریو و دیگر شخصیت‌های مثبت سری استریت فایتر - که هر کدام استاد هنرهای رزمی هستند - به نبرد با او و افرادش می‌روند. تنها نکته خوب فیلم سینمایی استریت فایتر، انتخاب خوب هنرپیشه‌ها و ظاهر شخصیت‌ها بود و بازی‌کننده‌ها از جان گرفتن کـاراکـتــرهای رایــانــه‌ای خوشحال بودند.

اندرسون وارد می‌شود
بعد از استریت فایتر، رقیب آمریکایی او یعنی «مورتال کامبت» هم وارد این گود شد. بازی‌های مورتال کامبت هم به اندازه استریت فایتر طرفدار پیدا کرده بودند و احتمال موفقیت فیلم زیاد بود. این فیلم توسط پل اندرسون ساخته شد که در حال حاضر او را سرشناس‌ترین کارگردان و نویسنده در زمینه تبدیل بازی‌ها به فیلم می‌دانند. «مورتال کامبت» اولین فیلم خوب و قابل قبولی بود که از روی یک بازی ساخته شد و بازی‌کننده‌ها را از همه نظر راضی کرد.

طبق معمول، مورتال کامبت از دید منتقدهای سینمایی خیلی تحویل گرفته نشد. کریستوفر لمبرت در این فیلم نقش ریدن - خدای رعد - را بازی می‌کرد که حضور او تاثیر زیادی در بهتر شدن بازی دیگر هنرپیشه‌ها هم داشت. پل اندرسون به خوبی توانسته بود صحنه‌های حساس و به‌یادماندنی بازی را در فیلم بازسازی کند.

 موفقیت مورتال‌کامبت راه را برای اندرسون و دیگر کارگردان‌ها باز کرد تا دنیاهای مجازی بازی‌های رایانه‌ای را روی پرده سینما بیاورند. البته ادامه‌ای که 2 سال بعد برای این فیلم ساخته شد، یک شکست تمام‌عیار بود.

تغییر کارگردان و هنرپیشه‌های اصلی مانند کریستوفر لمبرت و بریگت ویلسون (در نقش سونیا بلید) نشان داد که کارگردان و هنرپیشه خوب برای به فیلم‌کردن یک بازی رایانه‌ای، کماکان لازم است.

ایندیانا جونز مؤنث
پس از شکست شماره دوم مورتال کامبت، موج تبدیل بازی‌های رایانه‌ای به فیلم تا مدتی آرام گرفت. البته در این سال‌ها هیچ بازی رایانه‌ای درست و حسابی‌ای هم وجود نداشت که ارزش فیلم شدن داشته باشد.

سال‌های97 و 98، دوران طلایی بازی‌های سه‌بعدی بودند که داستان در آنها نقش بسیار پررنگی داشت. بازی‌هایی همچون متال‌گیر، رزیدنت اویل، توم ریدر و سایلنت هیل در این سال‌ها پا به دنیای بازی‌ها گذاشتند و 3 – 2 سال طول کشید تا کارگردان‌های سینما این بازی‌ها را کشف کنند.

سال2001، سایمون وست به سراغ لارا کرافت رفت. در آن زمان لاراکرافت را به‌عنوان معروف‌ترین شخصیت انسان در تاریخ بازی‌های رایانه‌ای می‌شناختند. این بار وست با درایت و هوشمندی خاصی، شخصیت لارا کرافت را - که در بازی‌ها بسیار مبهم و تاریک بود - به سلیقه خود تعریف کرد. حضور آنجلینا جولی در نقش خانم کرافت ماجراجو و جان وویت در نقش پدر او، در محبوب شدن این فیلم بی‌تاثیر نبود.

داستان فیلم هیچ ربطی به هیچ‌کدام از بازی‌های توم ریدر نداشت اما آن‌قدر خوب از کار درآمده بود که غیر گیم‌بازها را هم به اندازه گیم‌بازها به سالن سینما کشاند. توم ریدر در گیشه هم موفقیت خوبی داشت و باعث شد قسمت دوم آن هم در سال2003 با نام «گهواره زندگی» ساخته بشود. توم ریدر در سال2001، آن‌قدر بین طرفداران جا افتاد که بازی‌سازها مجبور شدند در شماره‌ها بعدی بازی، از بسیاری از شخصیت‌ها و مکان‌های فیلم استفاده کنند.

زامبی‌های چترباز
هنوز طعم خوش دیدن فیلم سینمایی توم ریدر زیر زبان گیم‌بازها بود که پل اندرسون با یک فیلم موفق دیگر بازگشت. این بار رزیدنت اویل - محبوب‌ترین بازی سبک ترسناک - سوژه انتخابی اندرسون بود. نوشتن فیلمنامه هم برعهده خود اندرسون بود و همانند مورتال کامبت، موفق شد به‌خوبی مؤلفه‌های آشنای بازی را وارد فیلم کند؛ به طوری که نه برای کسانی که رزیدنت اویل‌باز بودند تکراری باشد و نه برای کسانی که تا به حال نام رزیدنت اویل را نشنیده‌اند، نامفهوم.

رزیدنت اویل یک فیلم ترسناک خوش‌ساخت است که یک داستان موازی با داستان بازی‌ها را روایت می‌کند. نقش اول داستان هم کسی بود که در هیچ‌کدام از بازی‌ها او را ندیده بودیم و نقش‌اش را میلایوویچ بازی می‌کرد. بسیاری معتقدند هنوز این فیلم، بهترین اقتباس سینمایی از یک بازی رایانه‌ای است و صحنه‌های به‌یاد ماندنی زیادی دارد.

قسمت دوم رزیدنت اویل در سال2004 ساخته شد که اندرسون دیگر کارگردان آن نبود. خیلی‌ها دلیل ضعیف‌تر بودن این فیلم را نبودن اندرسون می‌دانند. داستانی که اندرسون نوشته بود مشکلی نداشت اما صحنه‌های اکشن اصلا راضی‌کننده نبودند.

خانه فجایع
با موفقیت رزیدنت اویل، انتظار می‌رفت که بازی‌های ترسناک مورد توجه فیلمسازها قرار بگیرند ولی «خانه مردگان» آخرین بازی‌ای بود که یک کارگردان عاقل ممکن بود به سراغش برود. اما آدمی به اسم Owe Boll این کار را کرد و البته نتیجه‌اش را هم دید. این شاهکار سینمایی، یکی از ضعیف‌ترین فیلم‌های ژانر ترسناک بود و حتی مورد استقبال بازی‌کننده‌ها هم قرار نگرفت. ظاهرا هیچ‌کس تحقیقی در مورد میزان محبوبیت این بازی درجه 2 انجام نداده بود.

ضعف عوامل فیلم‌برداری در این فیلم به حدی بود که سرسخت‌ترین طرفداران فیلم‌های زامبی‌کشی هم به شدت از آن انتقاد کردند. خوشبختانه دیگر کسی تصمیم به ساخت ادامه‌ای برای آن نگرفت.

هنرپیشه‌های بیچاره
یک قانون در سینما هست که می‌گوید احتمال رسیدن فیلم به کارگردان‌هایی که شکست می‌خورند، بسیار بیشتر از کارگردان‌های موفق است. در سال2005، Boll دوباره با یک فیلم ترسناک دیگر بازگشت که از روی یک بازی رایانه‌ای ترسناک دیگر به نام «تنها در تاریکی» ساخته شده بود و این بار هم نتوانست قدمی فراتر از خانه مردگان بردارد.

تنها دستاوردی که «تنها در تاریکی» برای Boll داشت این بود که عده کمی از طرفداران این بازی از آن خوش‌شان آمد. یکی دو هنرپیشه نام‌آشنا مانند کریستین اسلیتر، تارا رید و استیون دورف در این فیلم بازی می‌کردند که احتمالا نقطه تاریک کارنامه هنری‌شان خواهد بود.

محبوب منتقدها
«دووم» مشهورترین بازی اکشن اول شخص است و خیلی‌ها چشم‌انتظار ساخته شدن فیلم سینمایی آن بودند. این فیلم در سال2005 توسط آندره بارتکویاک ساخته شد و موفقیت نصفه و نیمه‌ای هم داشت. منتقدها دووم را خیلی بیشتر از دیگر فیلم‌های اقتباسی از بازی‌ها تحویل گرفتند و گیم‌بازها هم از دیدن آن راضی بودند. معروف‌ترین صحنه فیلم، یک اکشن 5 دقیقه‌ای است که دوربین (مانند بازی دووم) به صورت اول شخص صحنه‌ها را نشان می‌دهد و هیجان مراحل بازی را به‌خوبی بازسازی می‌کند.

تپه خوش‌ساخت
فیلم سینمایی «سایلنت هیل» پارسال بدون هیچ سر و صدایی اکران شد. کارگردان این فیلم کریستوف گنس بود و فیلمنامه توسط راجر آوری (نویسنده فیلمنامه پالپ فیکشن) نوشته شده بود. «سایلنت هیل» بدون شک بعد از رزیدنت اویل، خوش‌ساخت‌ترین فیلم برگرفته از یک بازی است. تمام چیزهایی که بازی‌های سایلنت هیل را معروف کرده‌اند، در فیلم حضور داشتند و کسانی که در سینما به تماشای سایلنت هیل نشستند، عقیده داشتند فیلم آن‌قدر خوب از کار درآمده که احساس می‌کرده‌اند یک شماره جدید از سایلنت هیل را تمام کرده‌اند.

سلام سینما
همیشه رابطه بین فیلم‌ها و بازی‌ها یک‌طرفه نیست. در این سال‌ها کارگردان‌های هوشمند توانسته‌اند با کمک بازی‌های رایانه‌ای، کارهای جالبی انجام بدهند.

ماتریکس
20دقیقه اضافی
سه‌گانه مشهور برادران واچفسکی در واقع خیلی هم سه‌گانه نبود. کسانی که خیلی درگیر این دنیای مجازی شده بودند، می‌دانستند که برای فهمیدن کامل ماجرا باید به سراغ انیمیشن و بازی رایانه‌ای «ماتریکس» هم بروند که همزمان با اکران دومین قسمت فیلم ساخته شدند.

 بازی رایانه‌ای ماتریکس یک بازی اکشن بسیار خوب و خوش‌ساخت بود که ماجراهای فرمانده نایوبی و گوست را روایت می‌کرد. پس از اینکه کشتی اوسایریس در اپیزود اول انیماتریکس از بین می‌رود، نایوبی و گوست، بسته را از پست تحویل می‌گیرند و باید این اخطار را به گوش دیگر اعضا برسانند.

داستان بازی به‌طور موازی با فیلم دوم اتفاق می‌افتد و در قسمت‌هایی (مانند گردهم‌آیی زیرزمین یا تعقیب و گریز در بزرگراه) به خط داستانی فیلم می پیوندد. برادران واچفسکی سرمایه‌گذاری خوبی برای بازی ماتریکس کرده بودند و حدود 20 فیلم‌برداری مخصوص بازی انجام شده بود. این 20 دقیقه از فیلم را فقط می‌توانستید در بازی ببینید و پاسخ بعضی سؤال‌هایتان را بیابید.

کینک کونگ
پایان موردعلاقه من!
پیتر جکسون از طرفداران بازی های رایانه‌ای است و در چند سال اخیر، تمایل خودش را برای ساخت بازی نشان داده. در طول ساخت فیلم «کینگ کونگ»، او همزمان روی روند ساخت بازی رایانه‌ای این فیلم هم نظارت می‌کرد و در بسیاری از بخش‌های بازی، رد پای کارگردانی او را می‌توانید ببینید. اما جالب‌ترین نکته بازی رایانه‌ای کینگ کونگ، این بود که جکسون پایان دلخواه‌اش را در این بازی طراحی کرده بود.

 جکسون در یکی از مصاحبه‌هایش گفت که از پایان داستان کینگ کونگ خوش‌اش نمی‌آید و چون مجبور است فیلمش را همانند نسخه اولیه بازسازی کند، نمی‌تواند آن را تغییر بدهد. او علاقه‌مندان را به بازی رایانه‌ای رجوع داد و گفت: «اگر دوست دارید پایان مورد علاقه من را ببینید، بهتر است بازی کینگ کونک را بازی کنید».
 
Stranglehold
تغییر چهره
اخیرا جان وو هم به دسته کارگردان‌هایی پیوسته که به بازی‌های رایانه‌ای اهمیت زیادی می‌دهند. بازی «Stranglehold» که ماه پیش منتشر شد، به‌طور کامل توسط وو کارگردانی شده و در حقیقت ادامه‌ای برای فیلم سینمایی «Hard Boiled» اوست که در سال92 ساخته شد و چو یون فت در آن بازی می‌کرد. موفقیت Stranglehold احتمالا می‌تواند راه را برای کارگردان‌های دیگر هم باز کند.

 مطمئنا ساخت ادامه یک فیلم در قالب یک بازی رایانه‌ای، امکانات جدیدی را در اختیار یک کارگردان می‌گذارد. چو یون فت به‌عنوان نقش اول Stranglehold، حضور بسیار درخشانی در بازی دارد و احتمالا کنترل حرکات او توسط کارگردان در یک بازی رایانه‌ای، بسیار دقیق‌تر و راحت‌تر از سر صحنه فیلم‌برداری بوده.