آرزو كردن خوشبختي نميآورد. كساني كه عمرشان را در آرزوهايشان سپري ميكنند هيچگاه به خوشبختي نميرسند. آنها بيشتر اعتقاد به شانس و تقدير و عوامل بيروني دارند. درست است كه هر كسي از سوي خداوند تقديري دارد اما بايد دانست كه قانون خود خداوند است كه سرنوشت هر قومي را بهخودشان واگذاشته. پس «تقصيرهاي خود» را «تقديرهاي خود» ندانيم و منتظر معجزه نباشيم چراكه آن كس كه خود و توان و اراده و فكري كه خداوند به او عطا كرده را معجزه نداند هيچ معجزهاي به درد او نخواهد خورد و روي زندگي الهي و سالم را نخواهد ديد. علاوه بر اين، آنها فراموش كردهاند كه خوشبختي «مقصد» نيست بلكه «درك لحظه» است. خوشبختي رسيدن به «لحظه مناسب» نيست بلكه «مناسب كردن» لحظههاست. نميشود تنها فوتبال نگاه كني و فوتباليست شوي بيآنكه لحظههاي با توپ بازيكردن را تجربهكرده باشي. از قديم هم گفتهاند: با حلواحلوا دهان شيرين نميشود. تلاش در بازي فوتبال خصوصا تلاشهاي اوليه كه در كوچههاي بچگي اتفاق ميافتد و هيچكس تحويلش نميگيرد جديترين عامل فوتباليست شدن ميشود. در زندگي هم همين است. تلاشهاي اول و حركتهاي اول، جديترين عامل براي خوشبختي ميشوند. بايد باور داشت كه «مقام حركت» جزو جديترين عوامل خوشبختي است. اما براي رسيدن به مقام حركت چند نكته قابل توجه است:
1- مراعات كردن قوانين حركت و تلاش: برخي از ما تلاش زيادي داريم اما به نتيجه دلخواه نميرسيم؛ به تعبيري تلاش مذبوحانه داريم. مانند كساني هستيم كه روي دستگاههاي تردميل قرار ميگيريم و قدم ميزنيم؛ چه تندتند بدويم چه كند، چه زياد قدم بزنيم چه كم. آخرش وقتي از دستگاه پياده ميشويم ميبينيم سرجاي اولمان هستيم و به مقصدي نرسيدهايم.
2- شناخت موانع حركت و برداشتن آنها: برخي از ما تا حركتي را شروع ميكنيم به موانعي ميرسيم و از مسير حركت خارج ميشويم و خيلي وقتها ميگوييم خدا نخواسته، درحاليكه ممكن است اين موانع «جزو راه» باشند و ما بايد با شناخت و برطرف كردن آنها به مقصد برسيم؛ يعني حل مسئله و رفع مانع، خودش خوشبختي است. به تعبيري؛ خوشبختي «نداشتن مسئله» نيست بلكه قدرت «حل مسئله» است.