آنها كه مدام در شيپورهاي ماهوارهاي خود، فرياد ميزنند كه اسلام دين جهل است، راستش را نميگويند. اين گروه، اصرار دارند به مردم بقبولانند كه دين، ريشه ناآگاهي و خرافات در جامعه است؛ اسلام است كه مردم را مقلد و منزجر از تفكر، تربيت ميكند.
بديهي است كه در پس تبليغات اين گروه، اهداف پنهان ديگري تعقيب ميشود. مرور واقعيتها اثبات ميكند جريانات وابسته غربگرا دوست دارند مردم فكر نكنند، سؤال نپرسند و هر آنچيزي را كه رسانه به خوردشان ميدهد، نجويده قورت دهند.
درست در نقطه مقابل، انديشههاي اسلامي ايستاده است كه بهشدت از پرسشگري استقبال ميكند. اسلام، علاقهمندترين مكتب نسبت به «پرسشگري» است. فقط كافي است در آيات قرآني، گشت كوتاهي بزنيم تا حقيقت اين ادعا روشن شود.
قرآن به مردم توصيه نميكند بپرسيد، خواهش نميكند بلكه «دستور»داده و امر ميكند بپرسيد: «فاسألوا اهل الذكر إنكنتم لاتعلمون» آنچيزهايي را كه نميدانيد از آگاهان بپرسيد. براي همين، آيات بسياري مأموريت دارند پرسشگريهاي مهم تاريخ را تصوير كنند؛ از پرسش فرشتگان پيش از خلقت آدميزاد گرفته تا پرسش و پاسخهاي اسرارآميز موسي و خضر. اصلا جالب است كه در كتاب «اصول كافي»، بابي از روايات داريم با عنوان «پرسش از عالم». در همين فصل است كه اين روايت از حضرت صادق(ع)ذكر شده است كه «هر آيينه داروي نفهمي و ناداني، پرسيدن است» و در جاي ديگر ميفرمايند: «مردم از پرسيدن، خودداري ميكنند و به هلاكت ميافتند».
حقيقت ماجرا قدري متفاوت با آن چيزي است كه ما ميدانيم. ما بايد بپرسيم، زياد هم بپرسيم و هيچ اضطراب و ترسي از پرسيدن نداشته باشيم. امروز دانشآموز ما سؤالات بسياري در ذهن انبار كرده است اما روشهاي تربيتي ما او را وادار به سكوت و فرار ميكند. او را ميترساند كه نپرسد، به او هشدار ميدهد كه اين سؤال و آن سؤال جزو خطوط قرمز است. اتفاقا عموم مبلغين جوان حوزوي و دانشگاهي به اين نتيجه رسيدهاند كه هرجا بهروي پرسشگري جوان و نوجوان آغوش گشودهاند، انديشههاي تربيتي، نفوذ و عمق و سرعت بيشتري پيدا كرده است. پس خوب است در ميانه اين هجمه ناجوانمردانه تبليغاتي، روي واقعي اسلام را به جوانان نشان دهيم.