در همين خلوت با خدا قرار گذاشت كه اگر صاحب نيسان شد آنوقت هر كس كه توان پرداخت هزينه حمل بار نداشت از او پولي نگيرد. از زمان بيان خواستهاش تا زمان خريد نيسان شايد 6ماه هم طول نكشيد. علي پاكدل صاحب يك نيسان شد. هر چند آن را قسطي خريده بود اما خوشحال بود كه بالاخره به آرزويش رسيده.
براي همين فرداي همان روز، سفارش متني را داد تا پشت وانت بنويسند. كاري كه او را معروف كرد و ما را برآن داشت تا به سراغش برويم. جمله آنقدر ساده، دلنشين و دوستداشتني است كه هر كس با خواندن آن از نيت پاك صاحب جمله پي ميبرد و حال خوب تمام وجودش را دربرميگيرد. «اسبابكشي براي افراد بيبضاعت رايگان و صلواتي ميباشد.» محال است اين جمله را بخوانيد و حسي خوشايند تمام وجودتان را فرا نگيرد.
نامش علي پاكدل است. هم اسم كوچكش به مرام و منشاش ميآيد و هم نام فاميلش. از حال و احوال زندگياش كه ميپرسيم ميگويد: «اهل خرمآباد هستم، اما چند سالي ميشود كه براي كار به تهران آمدهام و در ورامين زندگي ميكنيم.» تا قبل از آنكه نيسان بخرد در ميدان ميوه و ترهبار كارگري ميكرده و روزانه از 10تا 30هزارتومان درآمد داشته است؛
درآمدي كه آنقدرها كفاف خرج و مخارج زندگياش را نميداده. با وجود اين، آنقدر كجدار و مريز پيش ميروند تا بالاخره پول نيمي از نيسان دست دوم را پسانداز ميكند؛ «با پول كارگري توانستم نصف مبلغ يك نيسان مدل84 را جمع كنم. باقي پول آن را هم قرار شد طي چند قسط پرداخت كنم كه هنوز اقساط ماشين مانده است».
- كساني كه توان پرداخت هزينه بار ندارند را درك ميكنم
علي از زماني ميگويد كه بهدليل مستأجري مجبور بود هر سال از اين خانه به خانه ديگري برود و فشار هزينه حمل بار براي او بسيار زياد بود. براي همين كاملا اين قشر از جامعه را درك ميكند و با تمام وجود حاضر است اثاثيه افراد ناتواني مانند خودش را با نيسان به شكل رايگان ببرد؛ «قبل از آنكه اين ماشين را بخرم وضعم خيلي خوب نبود.
الان هم خوب نيست؛ اما نسبت به قبل بهتر شده. هر چند اين ماشين قسطي است و هنوز هم مستأجرم ولي بهتر از هيچي است. زمانهايي كه ماشين نداشتم چون مستأجرم، براي حمل اثاثيه هميشه دچار مشكل ميشدم. آن زمانها واقعا در توانم نبود پول حمل وسايلم را بدهم. هر بار نزديك به 150-100هزار تومان ميشد. براي همين با خودم ميگفتم اگر يك زماني توانستم ماشيني مانند نيسان بخرم هيچ وقت از كساني كه توان مالي خوبي ندارند پول نميگيرم. به مجرد اينكه ماشين را خريدم و به نامم خورد فردايش اين جمله را پشت نيسان نوشتم».
- پشت ماشيننويسياي كه فرق دارد
بعد از اين حرفش ديگر ميرسيم به اصل ماجراي معروفشدنش. جمله زيبايي كه پشت نيسان نوشته و با تمام پشت ماشيننويسيها دنياي فرق ميكند. بيشتر از 4ماه از خريد نيسان نميگذرد؛ اما در همين مدت كوتاه شبكههاي اجتماعي و فضاي مجازي تصوير پشت نيسان عليآقا را دست بهدست ميكنند و دست مريزاد ميگويند به اين همه مرام و معرفت؛ «من با انگيزه كمك به ديگران اين متن را پشت نيسان نوشتهام. اين ايده هم با ديدن ديوار مهرباني در ذهنم شكل گرفت.
با خودم گفتم واقعا با هر روشي ميشود دل هر نيازمندي را شاد كرد. يك نفر هست آنقدر توان مالي دارد كه ميتواند بيمارستان بسازد. يك نفر مدرسه ميسازد. يك نفر مؤسسه ميزند و به ايتام كمك ميكند. من با خودم گفتم با دست خالي هم ميشود به ديگران كمك كرد. به كساني كه ناتوان هستند بتوانم آنطوري كه در توانم هست كمك كنم.
يادم ميآيد ساعت 12-11 شب بود كه داشتم با خداي خودم راز و نياز ميكردم و اين فكر به ذهنم رسيد كه چه خوب ميشود كساني كه ماشين باربري دارند بار و وسايل افراد ناتوان را رايگان حمل كنند. همينطور از آن شب اين فكر در ذهن من بود كه اگر خودم ماشين باربري بخرم اين كار را خواهم كرد كه ديگر سريع ماشيندار شدم. ظرف 6ماه بعد از اين فكر خدا من را صاحب نيسان كرد».
- ميخواست مبلهاي 20ميليونياش را رايگان ببرم!
از واكنشها و استقبال مردم سؤال ميكنيم و جواب ميدهد: «تا الان دوسه نفر خير به من زنگ زدهاند. يك نفرشان گفت من از اين كار تو خيلي خوشم آمده و آدم خيري هستم يك مقدار پول به تو ميدهم اگر آدمي سراغ داري كه نيازمند است به آنها كمك كن.
اما من قبول نكردم چون سراغ نداشتم و از طرف ديگر دوست ندارم اين كارها به گردنم بيفتد. گفتم كسي را سراغ داشتم به شما زنگ ميزنم و او را به شما وصل ميكنم. 4-3نفر هم جلوي ماشينم را گرفتهاند و به من پيشنهاد كار دادهاند آن هم با حقوق مناسب تا برايشان هر روز بار ببرم.
به يكي از آنها دارم فكر ميكنم و قرار است براي صحبتهاي جديتر سري بهشان بزنم». آدمهاي سوءاستفادهگر هم البته با او تماس داشتهاند كه فكر ميكردند علي كلا اثاث را رايگان ميبرد؛ «پيرمردي به من زنگ زد گفت واقعا اثاث رايگان ميبري؟ گفتم چرا نميبرم، امتحان كن.
گفتم اثاث كساني كه نيازمند هستند را حتما ميبرم. به من آدرس داد و تا آنجا رفتم. ديدم ميخواست مبلهايي كه 20-15 ميليون تومان ميارزيدند را بار ماشين كند. گفتم تو كه وضعت از من 10برابر بهتر است. براي چه بايد اثاث تو را رايگان بار كنم؟
كل اثاث خانه من 5ميليون تومان هم نميشود كه آنها را هم با وام ازدواج خريديم. بعضيها فكر ميكنند من اين كار را از سيري انجام دادهام درصورتي كه بعضي وقتها پول گاز و بنزين را هم كم ميآورم؛ اما باز هم ايرادي ندارد خدا را شكر پولي كه در ميآورم بركت دارد و تا جايي كه در توانم باشد به جملهاي كه پشت نيسان نوشتهام عمل خواهم كرد».
- گفتند ميداني چقدر مشهور شدهاي؟
مردمي كه از كنار نيسان علي پاكدل عبور ميكنند با بوق، چراغ و حتي حركت دست، حركت او را تحسين ميكنند. حتي خود را به ماشينش ميرسانند و با فرياد ميگويند دست مريزاد جوانمرد. علي تعريف ميكند كه يك ماشين به زور او را نگه ميدارد تا با او عكس بگيرد:
«يك نفر آنقدر بوق و چراغ زد تا بالاخره ايستادم. به من گفت تو واقعي هستي؟ ميداني چقدر مشهور شدهاي؟ الان عكس نيسان تو در شبكههاي اجتماعي پر شده است. من حرفهايش را باور نميكردم. آخر به اين سرعت مگر ميشود؟ اما انگار شده بود. چون واكنشهاي مختلف در خيابان ميبينم. همين موضوع انگيزهاي ميشود تا من با حس خوب اين كار را ادامه بدهم».
- پاداش پاكنيتي
يكي از خواستههايش اين است؛ هر كس ميتواند در اين طرح به او كمك كند به يارياش بيايد تا بتواند آن را همچنان ادامه بدهد. چون خودش به تنهايي كار سختي در پيش خواهدداشت؛ «از كساني كه بتوانند به طرح من كمك كنند بسيار استقبال خواهم كرد.
اگر به من كمك بشود از اين كار دست نخواهم كشيد. حتي آن را گسترش ميدهم. اما الان دست خودم هم تنگ است. نزديك به 10سال از عمر ماشين ميگذرد. براي همين آنقدر پر زور نيست. يك شريك هم دارم كه او هم از كار من خيلي استقبال كرده است و حتي ميخواهد روي نيسان خودش اين بنر را با شماره تلفن بنويسد. آنوقت ميشويم 2 نفر كه خيلي خوب است. هر قدر هم بيشتر شويم چه بهتر».
- بنر نويس بابت نوشتن متن پولي نگرفت
علي پاكدل از بنرزني ميگويد كه وقتي متوجه ميشود قرار است چه جملهاي بنويسد آنقدر حس خوب به او دست ميدهد كه بابت نوشتن آن پولي نميگيرد: «دو تا بنر زديم. اما هنوز يكي از آنها را نصب نكرديم. پيش يك بنرساز رفتيم كه وقتي فهميد اين كار را ميخواهيم انجام بدهيم گفت هيچ هزينهاي نميگيرد. آدمهاي خوب خيلي زياد هستند».