تاریخ انتشار: ۱۲ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۴:۴۱

حمید نصرتی‌قانعی: هنر از دلش برمی‌آید. دستانش با تصوری از حجمی خیالی روی گل و گچ سر می‌خورند و هنر را شکل می‌دهند.

ابزار كارش، ذهن زيباست و شناختش، از ابعاد و حجم است. تمام پيكره را تراشيده و حالا به چشمانش رسيده است. دستانش با ظرافت، ابزار را دور بخشي از صورت پيكره كه قرار است چشم باشد حركت مي‌دهند و طرحي از يك جفت چشم سنگي مي‌آفرينند. حالا ديگر كافي است كه گردي مردمك داخل چشم را بتراشد اما دستانش ناخودآگاه مكثي مي‌كنند و براي نخستين بار كمي مي‌لرزند؛

دستان پيكره‌تراشي كه چشم ندارد و تنها با نور ذهنش هنر را در اجسام شكل مي‌بخشد. عبد‌الخالق شاهرخي هنرمند همداني 42ساله با چشماني بسته آثار هنري خود را مي‌سازد. كارگاهي كوچك و جمع‌وجور و البته استيجاري ابزار‌هاي هنر خلاقه‌ او را در خود جاي داده است.داستان مجسمه‌سازي عبد‌الخالق از روزي آغاز شد كه بيماري قند خون نعمت بينايي را از او گرفت، آن هم‌زماني كه فقط 27سال سن داشت. از كودكي عاشق نقاشي و كارهاي تجسمي بوده است و اين هنر را به پيروي از برادر بزرگ‌تر آموخته، تا اينكه يك روز در اثر بيماري براي هميشه نابينا مي‌شود. اما علاقه به مجسمه‌‌سازي‌ به مدد استعداد دروني و تربيت هنري قبل از نابينايي و به ياري تجلي حافظه بلندمدتش كمك مي‌كند تا به خلق آثار تجسمي بپردازد.

  • جوشش درون، ادامه عشق و استعداد

مي‌گويد هنر مجسمه‌سازي در درونش ابتدا به‌دليل نياز مالي جوشيده است اما اين جوشش دروني با دستان خالي و عشق وافر او به اين هنر ادامه پيدا كرده و روزبه‌روز در اين مسير استوارتر شده است؛ هنري با ابزار تيز و برنده كه هنرمندان بينا هم از گزند زخم‌ها و سايش‌هايش در امان نبوده‌اند. استعداد نقاشي و مجسمه‌سازي او را واداشته تا باوجود محروميت از حس ديدن، حواس لامسه و شنوايي‌‌اش بيشتر تقويت شوند تا به هنرش ادامه دهد.

با شنيدن صداي لرزش و برش ابزار، مكان و فاصله آنها را درمي‌يابد؛ هرچند كه آثار زخم‌هاي قديمي بر دستان اين هنرمند نهاوندي صداي ضجه او را در روزها، هفته‌ها و سال‌هاي پيشين به‌گوش هر بيننده‌اي مي‌رساند. با تحمل اين درد‌ و رنج‌ها مجسمه‌هايي خلق كرده است كه به قول خودش يك بانوي ايراني مقيم خارج از كشور را به تعظيم و اكرام در مقابل هنر او واداشته و وي در يك نمايشگاه كشوري يك اثر هنري او را خريده و به ياد‌گار به خانه برده است.

  • حافظه‌اي براي هنر

او مي‌گويد:«هنر به غير از استعداد ذاتي، علاقه مي‌خواهد تا فردِ مستعد، هنر‌مند شود. اگر علاقه نباشد استعداد نابود مي‌شود و به خلق آثاري مي‌انجامد كه مخاطب فقط در لحظه آن را مي‌خواهد و بس، بعد گرد فراموشي بر آن اثر مي‌نشيند. هنر مجسمه‌سازي ارتباط مستقيمي با ذهن دارد. به همين دليل مجسمه‌سازان توانايي خلق آثار خود را بر مصالح و بوم‌هايي از جنس سنگ، چوب، فلز و مانند اين دارند. اصلا مجسمه‌سازي كار عجيب و غريبي نيست. با هر امكاناتي مي‌توان به خلق اين هنر پرداخت و مجسمه‌ها را در معرض ديد مردم قرار داد». خلاقيت و تفكر بن‌مايه اين هنر است كه عبد‌الخالق شاهرخي با صرف ساعت‌ها خطا و آزمون با ابزاري تيز، برنده، جان سوز و كنكاش در حافظه بر جاي مانده قوي از دوران بينايي به آن رسيده، است.

  • هنر و تأمين معيشت

شاهرخي مجسمه‌هايش را از خمير كاغذ، چسب چوب و پودر نشاسته كه خودش در كارگاه تهيه مي‌كند، ‌مي‌سازد. خمير‌هايش را بايد 24ساعت ورز دهد تا براي كار مجسمه‌سازي آماده شود. تنها راه امرار معاش‌اش هم مجسمه‌سازي است؛ يعني خرج روزانه و كرايه خانه را از همين شغل تأمين مي‌كند. خريد مواداوليه و تهيه آن حدود 15هزار تومان هزينه دارد و مجسمه‌ها هم شايد حدود 25هزار تومان به فروش برسند.مي‌گويد: «در سال‌هاي قبل با فروش برخي از مجسمه‌هايم براي چند سال در‌آمد داشتم اما اين روزها مردم كمتر به خريد مجسمه علاقه دارند. شايد هزينه‌هاي زندگي ديگر مجالي براي آنان نگذاشته است و بايد پول خود را خرج امور جاري زندگي كنند».

  • يكي بودن محل كار و زندگي

بيشتر ما گاهي با خودمان فكر كرده‌ايم كه چه مي‌شد اگر محل كارمان در همين منزل خودمان بود؛ ديگر نه رفت‌وآمدي و نه تحمل گرماي تابستان و سرماي زمستاني و هر روز نيز به دلخواه خود كارمان را شروع و هر زمان هم كه مي‌خواستيم در خانه خود استراحت مي‌كرديم. مگر غيراز اين است كه هيچ جايي راحتي و آسايش خانه خود آدم را ندارد؟ اما درباره آقاي شاهرخي ماجرا كمي متفاوت است.

اينكه در خانه كاري كني شايد در تصور و ‌رؤيا خوب به‌نظر برسد اما معايب بسياري نيز دارد؛ معايبي كه به‌خصوص اگر شغلت كاري مثل مجسمه‌سازي‌ باشد دوچندان خواهد شد. كار هنرمند نابيناي ما به مانند ساير كار‌گاه‌هاي مجسمه‌سازي با بالا‌رفتن كركره كارگاه نيست كه آغاز مي‌شود. محل كار و زيست شاهرخي يكجاست؛ چراكه در گذشته براي آمد و شد از خانه پدري به كارگاه و بعد آغاز كار با مشكلات متعددي مواجه بوده است. با شروع كار و توانايي مالي اندك كه به‌دست آورده، اكنون در دل بازار نهاوند خانه‌اي كوچك در حد وسع خود اجاره كرده است.

با تعامل با مالك خانه، محل كار و زندگي هنري‌اش همين‌جاست؛ جايي كه هر روز صبح ساعت10 تا 2 ساعت بعد از آن صداي فرز و ساير ابزار كارش را مي‌توانيد بشنويد. بعد از ظهر‌ها هم تا ساعت 10شب كار ادامه دارد. پايان و آغاز كار را ساعت گويا به او خبر مي‌دهد. او براي آمد و شد در اين خانه كوچك 2طبقه، بايد چندين پله را بالا و پايين برود. 2بار هم از اين پله‌ها افتاده است. حالا پايش پلاتين دارد.

اين موضوع گِله و دلخوري او از مسئولان محلي را هم به همراه دارد كه در بين سخنانش به آن مي‌پردازد؛ «مسئولان به من سر نمي‌زنند، دلجويي نمي‌كنند. هنر هنر‌مند مهجور است، تقاضا دارم حداقل مرا دريابند.»اما بعد از حرف حاشيه‌اي بازهم برمي‌گردد سرخانه اول و از هنر و مجسمه‌سازي‌ مي‌گويد؛ كاري كه عشق و زندگي‌اش شده است. انگار كه ناگهان نكته‌اي را به‌خاطر آورده باشد، مي‌گويد:

«توصيه مي‌كنم هر فردي در قدم اول، مجسمه‌سازي را با خمير بازي امتحان كند تا ببيند اصلا به اين كار علاقه دارد يا نه. علاقه‌مندان به هنرهاي تجسمي بايد صبور و باحوصله باشند و براي هنر تجسمي وقت صرف كنند. مدت زمان ساخت يك مجسمه به مهارت، اندازه مجسمه و همت هنرمند وابسته است. برخي مواقع يك مجسمه يك يا 2روز و برخي وقت‌ها هم ساخت يك اثر هنري هفته‌ها زما‌ن‌ مي‌برد». اغلب مجسمه‌هاي او طبيعت‌گراست. آثاري مانند مجسمه حيوانات در كار‌هاي هنري‌اش زياد ديده مي‌شود.

  • سرقت ابزار كارگاه


او در محل و كار زندگي‌اش تنهاست. سال‌ها قبل براي ايستادن روي پاي خود، اين تصميم را گرفته است. مي‌گويد: «همين تنهايي دست سارقان را باز‌گذاشته تا خوشه‌چين هنري باشند كه با همت تمام من به بار نشسته است. چندين‌ بار ابزار اندك كارگاهم را دزد برده است». با وجود اين هنوز عبد‌الخالق مانند نامش، علاقه به خلق هنر را از دست نداده و با اندك سرمايه‌اي ابزار جديد براي ادامه كار خريده است. ابزار كار او فرز انگشتي، مته، سمباده برقي و مانند اين است كه كم هم قيمت ندارند؛ يعني او بايد چند مجسمه بسازد و چطور بسازد تا پول خريد اين ابزار را تهيه كند.

  • مخاطب‌پسندي

وقتي حرف‌‌هايمان به اينجا مي‌رسد، شاهرخي مي‌گويد: «هنري كه با سليقه و ذائقه مردم هماهنگ باشد، مخاطب را جذب مي‌كند، هنري را مي‌پسندد و براي آن هزينه مي‌كند. بايد هنرمند در بطن مردم باشد تا بداند آنان چه مي‌خواهند. راستش را بخواهيد زماني استادي به من گفت اگر وارد كار هنر شدم هيچ وقت به درآمد آن فكر نكنم و همين كه لذتش را ببرم، برايم كافي باشد. اگر مجسمه را با حال خوب بسازيم، فردي كه آن را مي‌خرد، حالش خوب مي‌شود. با وجود اين نمي‌توان در اين دوره و زمانه منكر اين موضوع شد كه هنر در‌آمد‌زايي هم دارد.

مي‌تواند چرخ اقتصاد جامعه را بچرخاند. مجسمه‌سازان بسياري هستند كه از اين راه پول در‌مي‌آورند و روزگار مي‌گذرانند. در اين كار خلاقيت، درايت و استعداد حرف اول را مي‌زند. اگر هنرمند سليقه مردم را به خوبي بشناسد و طبق آن كار كند حتما درآمد خوب هم خواهد داشت؛ چرا كه مواد مجسمه‌سازي ارزان است و با جوشش هنر هنرمند از درون به ارزش و قيمت مي‌‌رسد. به قول اقتصاد‌دانان امروزي، هنر ارزش افزوده ايجاد مي‌كند. علاقه، استعداد، پشتكار و خلاقيت هنرمند هنر را اعتلا مي‌دهد و مخاطب‌پسند مي‌كند».

  • كمك خانواده

اگر بخواهيد عبد‌الخالق شاهرخي، اين هنرمند نابيناي خوش‌ذوق و قريحه را ببينيد بايد از همدان به سوي يكي از شهر‌هاي جنوب شرقي استان يعني نهاوند برويد. با پيمودن 100كيلومتر، شهر اين هنرمند، رويش را به شما نشان مي‌دهد. كارگاهش حد فاصل ميدان ابوذر نهاوند به سمت ميدان شريعتي است. در كوچه آقا نور طبقه دوم يك ساختمان، مكان خلق آثار هنري او را خواهي ديد؛ جايي كه او در يك ابتكار با تركيبي از نشاسته ذرت، خاك بتونه، چسب‌چوب، خمير مقوا و فرز انگشتي مجسمه‌هايي زيبا خلق مي‌كند. رد مته و فرز بر انگشتان دست او به خوبي ديده مي‌شود؛ بخشي از دستش را ساب برده و زخمي عميق بر جاي گذاشته است.

  • خانواده هنرمند

او با 3برادر و ۲ خواهر فرزند چهارم پدر و مادري است كه پدرش نيز دستي در هنر مسگري دارد؛ هنري كه امروزه فقط در برخي از نقاط كشور ديده مي‌شود. مادرش هم علاقه‌مند به جمع‌آوري ظروف مسي قديمي با قدمتي حدود 150تا 200سال است. به گفته عبد‌الخالق مادر كلكسيونر اين ظروف است. نابينايي عبدالخالق روي اعضاي خانواده به‌خصوص برادر كوچك‌تر تا حدي تأثير داشته كه در زمان نابينايي برادر، تحصيل در دانشگاه را رها مي‌كند تا كمك حال برادر باشد. اين هنرمند با تلاش، تكرار و تمرين، هنر مجسمه‌سازي را بدون بهره‌مندي از استاد آموخته است. خانواده نيز با ديدن اصرار او بر اين كار، او را تشويق و حمايت كرده‌اند.

  • برادر الگو

زندگي هنري خود را در ابتدا با هنر نقاشي با رنگ روغن، در سبك رئال آغاز كرده است. دليل علاقه‌اش به نقاشي را برادر بزرگ‌تر، صمد مي‌داند كه هنرمندي نقاش است. مي‌گويد: برادر بزرگم كه الگوي من در مجسمه‌سازي است اكنون از شاگردان استاد نقاشي كشور «استاد رحيم نوه‌سي» است؛ استادي كه صاحب‌نام و جايگاه ويژه‌ در بين هنرمندان اين رشته در كشور است. من همچنين قبل از نابينايي در هنگام تمرين نقاشي رنگ روغن، هنر نقاشي فرش را نيز فرا گرفتم.

با ممارست و پشتكار در تمرين‌ها اين هنر را به خوبي آموختم و در اين بين به ۱۲ نوع گره فرش و رفوگري فرش نيز تسلط دارم تا اينكه نابينا شدم و اكنون هنرهاي آموخته در دوران بينايي، من را در مجسمه‌سازي ياري‌ مي‌دهد. بعد از نابينايي به موسيقي و مجسمه‌سازي روي آوردم و با نواختن ني و تلاش در مجسمه‌سازي در اين هنر با چشم دل و نه چشم سر موفق شده‌ام.

  • آشنايي با حجم و بُعد

شاخرهي دليل پرداختن به مجسمه‌سازي را تشويق ديگران و شناخت درست خودش از بُعد، حجم، اجسام و آشنايي با هنر نقاشي مي‌داند. او مي‌گويد: به‌دليل درك درست از آناتومي انسان و حيوانات، تصوير‌سازي ذهني از هر موضوعي برايم در عين نابينايي راحت‌تر است. بعد شكل گرفته در ذهنم را بدون به كارگيري هيچ قالب يا الگويي با استفاده از خميري با تركيب تعدادي از موادي كه نام بردم مي‌سازم.

اين هنرمند خلاق اهل نهاوند ني‌نواز هم هست. علاقه او به اين هنر هم كار دستش داده و در صبح يكي از روزهاي سال89 كه بر لب پشت بام خانه نشسته بوده و ني مي‌نواخته از ساختمان 2طبقه با 7متر ارتفاع سقوط مي‌كند و از ناحيه دست و صورت و لگن آسيب مي‌بيند. اما همچنان با اميد زندگي را ادامه مي‌دهد و خالق مجسمه‌هاي زيباست.

  • نخستين اثر و نبود سرمايه

خالقي با اشاره به مجسمه مردي كه زانوي غم در بغل دارد آن را نخستين اثري مي‌داند كه بعد از خداحافظي با دنياي بينايي ساخته است. او خود را تنها مجسمه‌ساز نابيناي كشور مي‌داند كه با تلاش و پشتكار بدون استاد، راه ساخت مجسمه را آموخته و استوار به مسير خود ادامه مي‌دهد. اين جوان هنرمند نهاوندي با چشمان دل به آينده پراميد خيره شده است.

با صدايي محكم و استوار نبود سرمايه و امكانات را تنها مانع ساخت مجسمه‌هاي بي‌نظير توسط خودش بيان مي‌كند كه تاكنون مجسمه‌ساز بينايي توانسته بسازد. اكنون بيش از 16سال از زماني كه عبد‌الخالق مجسمه‌سازي را شروع كرده، مي‌گذرد. افرادي كه كار هنري او را از نزديك مي‌بينند، فكر مي‌كنند، شاهرخي مجسمه‌هايش را از روي قالب مي‌سازد. اين مجسمه‌ها آنقدر حس دارد و طبيعي است كه همين ذهنيت را در هر بينند‌ه‌اي در نگاه اول بدون ديدن مجسمه‌ساز ايجاد مي‌كند.

  • فراموش شدم

با اين موفقيت‌ها، حالا از ياد برده است كه چشم ندارد چون با تلاش و پشتكار خودش، همراهي دوستان و خانواده به اين موفقيت‌ها رسيده است. او مي‌گويد: نداشتن چشم را نه مانعي در پيشرفت خود، بلكه عاملي در به‌دست آوردن موفقيت‌هايم مي‌دانم. بيشتر مجسمه حيواناتي مانند شير، پلنگ، اسب و شتر را كار كرده‌ام. برخي آثارم در موزه هنرهاي معاصر تهران به نمايش درآمده است؛ «من تاكنون بيش از 200مجسمه ساخته‌ام. زمان ساخت هر مجسمه 2تا 2.5 ‌ماه است.

مجسمه‌ها هم وزن‌هايي درحدود 2، 3و 5كيلوگرم دارند. مجسمه‌ها به‌دليل سبك بودن و قابليت ترميم مجدد، طرفداران خاصي دارند.» يكي از مجسمه‌هاي او با نام «نوازنده ويلون روي چهارپايه» در پنجمين دوسالانه مجسمه‌ساز‌ي ايران كه 6هزار‌نفر شركت‌كننده داشته انتخاب شده است و اكنون در موزه هنر‌هاي معاصر قرار دارد؛ «همچنين سال‌هاي قبل تعدادي از مجسمه‌هاي دست ساخته من در خيابان شهيد نجات‌الهي تهران در يك نمايشگاه كوچك كه از هر طرف براي رهگذران قابل رويت بوده به نمايش درآمده است.»

  • نمايش آثار در مجلس

براساس گفته اين هنر‌مند نهاوندي هرساله با حمايت فردي به نام «منصور برجيان» كه علاقه‌مند به كار‌هاي توان‌يابان كشور است، 10 اثر از آثار 10 توان‌ياب كشور كه شاخص است، در راهرو‌هاي مجلس شوراي اسلامي به نمايش در‌مي‌آيد كه در سال‌هاي قبل با اين روش، مجسمه‌هاي او با نام دختر كوزه به دوش، كاكا يا پيرمرد گدا و... نيز در معرض ديد نمايندگان مردم در مجلس قرار گرفته است. اين هنرمند سالانه بين 10 تا 12مجسمه مي‌سازد و آخرين كار هنري او پيرمرد دستفروش بوده و حالا ساخت يك اسب را در دست دارد.