بارها سر تا ته ماجرا را مرور كردهايم و حكم دادهايم كه بايد حداقل 4-3 سال پيش، در 25-24 سالگي ازدواج ميكرديم. براي من پول و پله و عقل نسبتا كافي كم بود و او بين 6-5 خواستگارش، مورد دلچسبي پيدا نكرده بود. اگر حكمت درست «قسمت» و «تقدير» را از ماجراي آشنايي و ازدواجمان فاكتور بگيريم، بقيه چيزها كموبيش دست خودمان بوده است. دستكم درباره خودم ميدانم كه بايد درسم را زودتر تمام ميكردم، تكليف سربازيام را زودتر مشخص و وضعيت شغل و مسكن و دخل و خرجم را زودتر روشن ميكردم تا زودتر به اصرارهاي 4-3 ساله مادرم جواب بله ميدادم! مشاورها براي اين «زودتر» راهي خانه بختشدن يكسري ملاك آمادگيهاي بيروني دارند كه شامل همين شغل و مسكن و سربازي ميشود و يكسري آمادگيهاي دروني كه به اندازه همان بيرونيها سخت هستند! آنها ميگويند شما هر وقت توانستيد تصميمات مهم زندگي را خودتان بگيريد، براي مراحل زندگي، از تحصيل و اشتغال تا بچهدار شدن نقشه داشته باشيد، ويژگيهاي اصلي همسر ايدهآلتان را بدانيد، درباره مسائل جنسي و خصوصيات ذاتي جنس مخالف آگاهي داشته باشيد، واقعبينانه به ازدواج نگاه كنيد و زيادي تنبل و بينظم و خودشيفته و... نباشيد، بدانيد كه وقت ازدواج است! ما پشيمانيم چون كم و بيش اين آمادگيهاي دروني را داشتهايم. چون «تصادف»ي كه باعث شد همديگر را بشناسيم و ازدواج كنيم، اگر زودتر قصد آشنايي و ازدواج كرده بوديم، زودتر اتفاق ميافتاد. اصلا كدام تصادف؟ در همه بهظاهر تصادفهاي اين شكلي، حتما اراده و ميل مشخص يا لااقل مبهمي وجود دارد كه اين تصادفهاي شيرين بالاخره به بار نشسته است. طبعا خواستنيترين شكل تصادف هم اين بود كه باز به تور هم ميخورديم!
اما اگر راستش را بخواهيد حالا چيزي ميان حسرت و آرزو ميلنگد. چون اگر زودتر دل به دريا زده بوديم، پر شر و شورتر بوديم و بيشتر انرژي و رؤيا داشتيم و در زندگي دونفره، بيشتر آتش ميسوزانديم! حالا اگر نامهاي به گذشتهمان بنويسيم، احتمالا با عصبانيت شروع ميكنيم، بعد غم و تأسف داريم و محبت آخرين چيزي است كه نثارش ميكنيم! شايد با خودتان بگوييد كه سن فقط يك عدد است و چيزهاي ديگري ميزان رضايت از زندگي و لذت و موفقيت ازدواج را تعيين ميكند. حرفتان كم و بيش درست است و نميتوان براي همه يك نسخه پيچيد، اما ما داريم از رضايت و لذت بيشتر حرف ميزنيم. شايد از خودتان بپرسيد حالا كه ديرتر وصلت كردهايم، از اصل ازدواج پشيمانيم يا نه؟ جواب قطعا منفي است. كمي صبر و سختگيري و دقيقتر شدن در جزئيات باعث شده تصميمها و رابطهمان پختهتر شود و جور ديگري از آن لذت ببريم و اصلا همين شيريني زندگي دونفره است كه باعث شده اعتراف كنيم پشيمانيم!