یاسمن رضائیان: داستان از یک عصر گرم مردادی شروع شد. راستش با خودمان فکر کردیم که چرا همیشه، جلسه‌های تابستانی خبرنگاران افتخاری هفته‌نامه‌ی دوچرخه، برای نوجوان‌های تهرانی برگزار می‌شود؟

و جوابش روشن بود... دوری راه!  اما اين كه عدالت نيست؟!

خلاصه كلي فكر كرديم و فكر كرديم و يك‌هو، از طريق امواج اينترنت و شبكه‌ي تلگرام، به نوجوان‌هاي باحال شهرستاني رسيديم؛ شاعران نوجواني كه دوچرخه،عاشقشان است و آن‌ها هم عاشق دوچرخه!

چهار‌ نوجوان‌ سرحال، به نمایندگی ازهمه‌ي نوجوانان سراسر ايران انتخاب شدند:

بهنام عبداللهی از تبريز، فائزه فرزانه از خرامه، فریدا زینالی از تبریز و هلیا معیری‌فارسی از لاهیجان.

شهریار الوندی، نویسنده و شاعر عزيز كشورمان  هم کارشناس این جلسه بود.

برنامه‌ي جلسه هم از اين قرار بود: يك گروه تلگرامي راه انداختيم و بچه‌ها بعد از مقدمه‌ي كارشناس، به‌ترتيب حروف الفبا از نظر نام، شعرهايشان را در گروه به اشتراك گذاشتند و به نقد و بررسي آن‌ها پرداختيم.

 

عكس: مهدي دشتي

 

سطر اول، هديه مي‌شود

  • شهريار الوندي:

برخي بر اين باورند كه نخستین سطر از هر شعر به شاعر هديه يا الهام مي‌شود. پس «اين هدیه، زمانی به دست ما می‌رسد که مقدماتی را فراهم کنیم.»

من در بیش‌تر کارگاه‌ها و کلاس‌هایی که داشته‌ام، گفته‌ام كه همه‌ی آدم‌ها می‌توانند شعر بگویند یا داستان بنویسند. چرا که بیش‌تر آدم‌ها از نعمت حواس پنج‌گانه، احساسات انساني و بی‌نهایت تخیل برخوردارند.

بنابراین با ترکیب همه‌ی این‌ها هرانساني می‌تواند در سرزمینی گام بگذارند که سرشار از زیبایی و تازگی است.

اما سؤال این‌جاست: ذهنی که تجربه‌های زیستی بی‌شمار دارد با چه چیزی به جنبش و حرکت در‌می‌آید؟ و جوابش اين است: «با موسیقی»

اگر‌چه لازم نیست هر شعری وزن داشته باشد، اما موسیقی، عنصر لازم در هر شعر است که گاهی در چینش واژه‌ها و نظم درونی کلمات آشکار می‌شود. فکر می‌کنم بیش از هر حس دیگر، ما نیازمند حس شنوایی هستیم تا آواز باشکوه طبیعت را بشنویم.

آن زمان کم‌کم الهه‌ی شعر در ما حلول می‌کند و بر زبان قلم ما نخستین سطر جاری می‌شود؛ سطری که هدیه‌ی يا الهام تلقي مي‌شود.

 

حلقه‌ي دود


رفتگر كوچه‌ي ما خسته بود

رفت كنار دو سه تا گل نشست

حلقه‌ي دود از دهنش پرگرفت

ساقه‌ي گل‌هاي جوان را شكست

 

  • بهنام عبداللهي

تصويرهاي شاعرانه!

۱
جا ندارد

دیگر از تو بنویسم

باور کن که دلم
تنگ است


۲
مدرسه تنگ بود
برای من
که تو را
می‌خواندم

 

  • شهریار الوندی:

در شعر کوتاه اول، به کارگیری مفهوم دل‌تنگی و در کنار آن، جا نبودن برای« تو» تأمل‌برانگیز است. اما به نظر می‌آید کمی ساده‌انگارانه است.

پرسش منطقی این است: مگر چیزی که نوشته می‌شود در دل نوشته می‌شود که حالا دیگر جایی ندارد؟

پرسش منتقدانه: کدام بخش از متن شاعرانگی دارد؟

اما شعر دوم؛ آن قسمت از شاعرانگی را که در شعر اول از آن بی‌بهره‌ایم، با خود دارد.

 

  • بهنام:

شاید بشود اين‌طور گفت که شاعر، حرف‌‌ها یا شعرهايش را در دلش مي‌نويسد.

 

  • فریدا:

به نظرم، تنگ‌بودن دل و بزرگی محبت شاعر به «تو» قسمت شاعرانه باشد.

 

  • فائزه:

من فکر می‌کنم پشت این شعر یک تفکر شاعرانه وجود دارد. شاید نتوانیم در یک بخش آن را پیدا کنیم اما از یک حرف تازه ساخته شده است.

 

  • هلیا:

انگار احساس شاعر خیلی زیاد است. زیاد‌تر از این‌که بتواند در وجود یک انسان وجود داشته باشد.

 

  • شهریار الوندی:

گاهی تصویر، گاهی ایهام، گاهی مجاز، گاهی استعاره و گاهی عناصر دیگر به شاعر کمک می‌کنند تا شاعرانگی را به شعر تزریق کند. درست مثل شعر دوم بهنام.

اما در شعر اول با تصویری که دارای این عناصر باشد رو‌به‌رو نمی‌شویم. این شعر بیش‌تر بیان یک احساس است تا ارائه‌ی یک تصویر.

 

  • فائزه فرزانه

مكاشفه‌هاي شاعرانه!

 

به گل گونه‌ات حسودی کرد
غنچه‌ی سرخ لاله عباسی
نکند دل بدزدی از مردم
از پس ویترین عکاسی!

تازه‌کارم ولی ببین عکست
اولین شاهکار من شده است
بودنش روی پیشخوان دکان
رونق کسب‌و‌کار من شده است!

مهربانی و این خودش کافی‌ست
دوست دارم تو را به این خاطر
می‌نشینم که باز هم بشوی
توی تاریک‌خانه‌ام،‌ ظاهر!

 

  • شهریار الوندی:

خیلی‌خوب بود. تصاویر شاعرانه ای که می‌گفتم، همین بود.یک نکته در جمله‌های پیشین بود و آن نام‌بردن از واژه‌ی زیبایی است.

به نظرتان زیبایی یعنی چه؟

 

  • بهنام:

تصویر‌های پراکنده و بی‌ربط باعث سردرگمی مخاطب می‌شود و اين متضاد با زيبايي است.

 

  • شهریار الوندی:

آفرین ‌بهنام. پراکندگی دشمن زیبایی است. اما زیبایی، جمع‌بودن عناصر در کنار هم، تناسب و در یک کلام هماهنگی میان اجزای تشکیل‌دهنده است.

 

  • فائزه:

این یعنی هیچ‌چیز نا‌مرتبی زیبا نیست؟ مثلاً جنگل!

 

  • هلیا:

ولی گاهی در همان بی‌نظمی، نظم و تناسبی پیدا می‌شود.

 

  • فریدا:

به نظرم زیبایی، حس‌کردن چیز‌های نامرئی است. چیز‌هایی که در نگاه نخست متوجه‌شان نمی‌شویم.

 

  • هلیا:

فکر می‌کنم یک شعر یا نوشته وقتی زیباست که بتوانی با آن به نقطه‌اي از خیال برسی که در انتها به یک مکاشفه دست پیدا کنی.

 

  • شهریار الوندی:

در شعر فائزه هماهنگی و تناسب میان اجزای تشکیل‌دهنده‌ی شعر وجود دارد. شعر با یک عکس شروع و با ظاهر‌کردن آن در تاریک‌خانه تمام می‌شود. همه‌ی اجزا در خدمت بیان یک واقعیت زیبا هستند.

برای شعر سرودن، بی‌نهایت مضمون وجود دارد. این‌جا شاعر خودش را عکاسی تازه‌کار می‌بیند که برای عکاسی «تو» را انتخاب کرده و زیبایی «تو» باعث زیبایی عکسش شده است.
اندیشه و بیان حسی شعر فائزه برایم جالب بود.

 

  • فريدا زينالي

اسم‌هاي شاعرانه!

 

داد و ستد
صندل راحتی‌ست تابستان
دلتنگی‌هایش را
به پیاده‌رو‌های گرم می‌سپارد...
خاطرات به‌یاد‌ماندنی را
بر ماسه‌های ساحل...

 

  • شهریار الوندی:

ترجیح می‌دهم این شعر اسم نداشته باشد تا اسمش «داد ‌و ‌ستد» باشد. داد ‌و ‌ستد یک اصطلاح خشک و بزرگسالانه است، هر چند كه اگر از ديد منطقي نگاه كنيم فقط «داد» اتفاق مي‌افتد و نه «ستد».

به نظرم شعر قشنگی است. این‌جا تصویر هست. مخاطب را، هم به پیاده‌رو‌های گرم و کسالت‌بار می‌برد و هم در ساحل زیبا با صدف‌ها و گوش‌ماهی‌ها همراه می‌کند.

 

  • بهنام:

اصلاً  شعر بايد اسم داشته باشد؟

 

  • شهریار الوندی:

گاهی ممکن است مثل بهنام برای شعر‌ها شماره بگذاریم. گاهی دو واژه‌ی اول یا سطر اول به‌عنوان نام شعر ارائه می‌شود. گاهی هم پرسشی در شعر مطرح می‌شود که پاسخش در نام شعر بیان می‌شود.

 

  • بهنام:

مورد آخری خوب است. چون بخش مفیدی از آن شعر محسوب می‌شود. من هم سؤال دارم: به‌نظر شما در شعر نو و به‌خصوص در شعر سپيد، مفهوم و انديشه بيش‌تر اهميت دارد يا آرايه‌هاي ادبي؟

 

  • شهریار الوندی:

شعر نو و كهن ما، هم مفهوم و انديشه را دارند و هم عناصر زيبايي سخن را. با اين تفاوت كه در شعر كهن، وزن عروضي، وظيفه‌ي انتقال مفاهيم شاعرانه را به دوش مي‌كشد ودر شعر نو، موسيقي دروني كلمات.

 

  • هليا معيري فارسي

تشبيه‌هاي شاعرانه!

 

چاي
به احترام خورشید یخ‌زده و برگ‌های سفید
باران گرمی  بارید
و مثل فنجانی چای
در خود گم کرد برف‌ها را
آن حبه قند‌های سفید

 

  • شهریار الوندی

این‌جا هم منطق، دست‌و‌بال مخاطب را برای پذیرش شعر می‌بندد. مشکل من با عبارت «به احترام» است. هم شروع خوبی را برای شعر به ارمغان نمی‌آورد و هم منطق شعر را دچار مشکل می‌کند. خورشید یخ‌زده که احترام ندارد. دارد؟

یک نکته‌ی دیگر. وقتی چیزی را به چیز دیگري تشبیه می‌کنیم، در این فرایند چهار عنصر وجود دارد: مشبه، مشبه‌به، وجه‌شبه و ادات تشبيه.

وجه‌شبه معمولاً دليل شباهت را بيان مي‌كند.
این‌جا تشبیه باران گرم به فنجان چای چندان جالب نیست؛ چون شباهتی بینشان وجود ندارد.

اگر چیزی مثل دوش آب‌گرم بود شاید بیش‌تر شباهت داشت.

 

  • فائزه:

نمی‌توانیم بگوییم قند و برف هر دو در چای و باران حل می‌شوند؟ این حل‌شدن و حل‌کردن نمی‌تواند وجه‌شبه «قند و برف» و «چاي و باران» باشد؟

 

  • شهریار الوندی:

قند و برف کاملاً شبیه به‌هم هستند. منظور من باران و چای بود. به‌ویژه این‌که این‌جا چای، ظرف هم دارد. یعنی یک فنجان چای آن را از شباهت با باران دور‌تر می‌کند.